بعضی از قوم و خویش هامان که از شهرستان می آمدند رسیده و

بعضی از قوم و خویش هامان که از شهرستان می آمدند؛ رسیده و نرسیده گله می کردند :" آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه؛اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!؟" اما گوش پدر به این حرف ها بدهکار نبود، می گفت: " طوری نیست؛فوقش دلخور می شن. اونا که نمی خوان جواب بدن. منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیت المال چیکار کردم
شهید صیاد شیرازی
دیدگاه ها (۱)

سر مزار امیر نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت : " شما با این...

شنیده بودم نــمــاز اول وقت برایش اهمیت دارد، ولے فکر نمے کر...

دوران دبیـــرستان بود، ابراهیم عصر ها در بازار مشغول به کـــ...

وقتی هدایاےمردمے را باز مےکردیم ،در میان انبوه کمپوت ها چشمم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط