ا غزلها نگاهت همه قربان عشق

اے غزلهاے نگاهت همه قربانے عشق
دعوتم کن تو شبے باز به مهمانے عشق

با من از سبزے احساس خودت حرف بزن
در قدمهاے بلند شب یلدائے عشق

من که از خاصیت درد خبردار شدم
مے نشینم همه شبها به غزلخوانے عشق

باید از حادثه تا عشق قدم بگذاریم
تا بدانیم دلیل غم پنهانے عشق

تا میان من و تو فاصله ها حیرانند
مختصر مےکنم این قصه ے حیرانے عشق
دیدگاه ها (۲)

آسمان دست از دلم بردار دلگیرم هنوزحال قلبم خوب نیست ..... غم...

در دل تنهای باران،من صدایت می کنمبر عبور دیدگانت،جان فدایت م...

به نگاهی که مــــرا کرده گرفتار قســــــمبه نگاهی که شــب ا...

اگرخاموشم این شبها ،درون سینه غم دارم اگر دلگیــرم و تنهــا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط