به تو گفتند؛ بسیجی واقعی. ما حاضریم با اسم تو، ما را بکوب
به تو گفتند؛ بسیجی واقعی. ما حاضریم با اسم تو، ما را بکوبند ... تاج سر مایی ای سردار خیبر. بگذار #همت را بر سر ما محکم تر بکوبند ... به نام تو اگر به ما نیش نزنند، باید در بسیجی بودنمان شک کنیم.
••◾️•• ما متوسلیم به #متوسلیان تو. کاش به نام #برادر_احمد هم یکی پیدا میشد و شعاری میساخت و میکوباند بر سر ما. کوتاه شده این سایه، سالهاست، از سر ما. دیر کرده. همیشه، نرفته برمیگشت. دیر کرده. پرستویی نبود که دیوانهی بهار باشد.
••◾️•• بهار را #احمد، دیوانهی خود کرده بود و برادران دستواره را هم. قجهای را هم. کریمی را هم. وزوایی را هم. ورامینی را هم. هر شهیدی که در قطعهی ۲۶ آرمیده است، دیوانهی #حاج_احمد است. خود تو هم مجنون او بودی. دوکوهه را یادت هست؟ تو را در زمین صبحگاه، امر میکرد که حساب دست دیگر بچهها بیاید. یادت هست؟
••◾️•• پشت بیسیم با آن صدای تودماغیات، یادت هست چه میگفتی به #احمد؟ انگار لیلی و مجنون داشتند عشق مخابره میکردند. یادت هست؟ ...
••◾️•• خوب وقتی #همت، خار در چشم تو رفت. شهادتت مبارک اما استخوان، نه در گلو، که در بغض ماست. خار، فرو رفته در اشک ما.
••◾️•• به #احمد بگو برگردد. کجا بگردد، دنبال پرستو، بهار؟ اینجا خار، خودش را برادر گل میداند. نگذار این شکوفه، میوهی کوفه دهد.
••◾️•• با تو هستم #همت. بگو برگردد پرستو. پائیز نیامده، زرد شدهایم. باد نوزیده، افتادهایم از درخت. مرگ برگ را نمیبینی سردار؟ با تو هستم. به #احمد بگو برگردد. اینجا عدهای که دکترای بصیرت دارند، فکر میکنند چون دستهی تیشه از چوب درخت است، پس تیشه با ریشه برادر است. کو آن سنگ غیرتی که بشکند این بصیرت شیشهای را؟
••◾️•• #متوسلیان من کجاست #همت؟ من بهارم. دنبال یارم. بی پرستو، خواهم مرد.
#احمد_متوسلیان
••◾️•• ما متوسلیم به #متوسلیان تو. کاش به نام #برادر_احمد هم یکی پیدا میشد و شعاری میساخت و میکوباند بر سر ما. کوتاه شده این سایه، سالهاست، از سر ما. دیر کرده. همیشه، نرفته برمیگشت. دیر کرده. پرستویی نبود که دیوانهی بهار باشد.
••◾️•• بهار را #احمد، دیوانهی خود کرده بود و برادران دستواره را هم. قجهای را هم. کریمی را هم. وزوایی را هم. ورامینی را هم. هر شهیدی که در قطعهی ۲۶ آرمیده است، دیوانهی #حاج_احمد است. خود تو هم مجنون او بودی. دوکوهه را یادت هست؟ تو را در زمین صبحگاه، امر میکرد که حساب دست دیگر بچهها بیاید. یادت هست؟
••◾️•• پشت بیسیم با آن صدای تودماغیات، یادت هست چه میگفتی به #احمد؟ انگار لیلی و مجنون داشتند عشق مخابره میکردند. یادت هست؟ ...
••◾️•• خوب وقتی #همت، خار در چشم تو رفت. شهادتت مبارک اما استخوان، نه در گلو، که در بغض ماست. خار، فرو رفته در اشک ما.
••◾️•• به #احمد بگو برگردد. کجا بگردد، دنبال پرستو، بهار؟ اینجا خار، خودش را برادر گل میداند. نگذار این شکوفه، میوهی کوفه دهد.
••◾️•• با تو هستم #همت. بگو برگردد پرستو. پائیز نیامده، زرد شدهایم. باد نوزیده، افتادهایم از درخت. مرگ برگ را نمیبینی سردار؟ با تو هستم. به #احمد بگو برگردد. اینجا عدهای که دکترای بصیرت دارند، فکر میکنند چون دستهی تیشه از چوب درخت است، پس تیشه با ریشه برادر است. کو آن سنگ غیرتی که بشکند این بصیرت شیشهای را؟
••◾️•• #متوسلیان من کجاست #همت؟ من بهارم. دنبال یارم. بی پرستو، خواهم مرد.
#احمد_متوسلیان
۲.۰k
۱۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.