اسلاید ها : ¹. تتو گردن جیسو ². تتو دست چپ جیسو ³.تتو دست
اسلاید ها : ¹. تتو گردن جیسو ². تتو دست چپ جیسو ³.تتو دست راست جیسو تتو/کتف/جیسو تتو دست/جین تتو بازو جین⁴.تتو روی ترقوه جیسو ⁵. تتو پشت شانه جیسو
_______________________________________________
عشق حقیقی قسمت ²⁷
یا تتو روی ترقوش رو ببین یا تتو دست و گردنشو ببین پام رو تند تر کردم و رفتم سمت اتاق عروس و داماد
" مشکل چیه ؟ "
یونها و آلیا سریع اومدن سمتم
" آروم آروم خب اول آلیا بگو مشکلت رو ..."
آلیا سریع جوابش رو داد
" نیگا کن موقع عکاسی چن جای لباسم نخ کش و خراب شد میتونی برام درستش کنی ؟ "
جیسو سرش رو تکون داد و سمک یونها برگشت
" خب حالا تو مشکلت رو بگو "
یونها سرش رو پایین انداخت و با خجالت مشکلش رو گفت
" نونا ... راستش من ... کراواتم خراب شده .... بلند نیستم ببندمش "
جیسو سرش رو تکون داد و گوشیش رو در آورد و شماره ای رو گرفت ک اسمش ' دوست احمق😑🦋🫧' بود مخاطب جواب نداد ب شماره بعدی زنگ زد ک اسمش ' فکر میکنه خیلی جذابه🤍🌙🌱' بود مخاطب بلخره جواب داد
" سریع بیا اتاق عروس داماد وقت نداریم "
جین اومد داخل
" بلدی کراوات ببندی "
جین نگاش کرد
" ن ... چیه مگه من الان خودم اومدم یونها ببنده "
جیسو سرش رو تکون داد ب نشانه تاسف براشون
" خاک تو سرتون ... خیر سرتون پسر هستین "
جیسو نگاهی ب استایل جین انداخت
" تو نیاز نیست کراوات ببندی همین جوری خوبه فقد ی دکمه رو از اون بالا وا کن [ خودش میره وا میکنه ] اوهوم حالا خوب شد و تو بیا اول برای تو کراوات ببندم بعد کار آلیا رو راه بندازم [ کروات یونها هم میبنده ] تمام "
جیسو سریع کتش رو در آورد و سمت لباس آلیا دونه دونه جاهایی ک مشکل پیدا کرده بود رو درست کرد
" ویییی اونی چقدر قشنگ شد حالا خیلی بهت میاد "
آلیا بلند شد و دور خودش چرخید
" وقتی ی دوست ب این خوبی دارم باید هم قشنگ شه فقد نیگا کن اینجاش رو درست نکردی "
جیسو سریع اونجای لباس هم درست کرد
" دیگه درست شد دیگه سریع بریم "
جیسو سریع کتش رو پوشید و با آلیا رفت بیرون همه لباس رنگ روشن پوشیده بودن ولی جیسو سرمه ای تیره پوشیده بود تو دلش میگفت عجب گندی ... .
مهمونی تموم شد جیسو جلو در با مامانش ، مامانبزرگ،بابابزرگ، عمو و زن عموش و عمش و شوهر عمش همه داشتن با مهمون ها خدافظی میکردن یهو تن جیسو مثل بید لرزید و فهمید کتش رو جا گذاشته اومد سرش رو برگرده بره داخل ک با سر رفت تو سینه جین
" اوخ...کتت رو جا گذاشته بودی "
جیسو سریع کت رو گرفت و پوشید
" مرسی داشتم میومدم دنبالش "
ک عموی جیسو جین رو صدا کرد ک اون هم کنار جیسو وایسه و خدافظی کنه جین ب جیسو تنه زد
" هی ... میگم انجا فقد خانواده ما توناج رنگی سرد پوشیدنا "
جیسو ب بقیه نگاه
" ارع ولی من سیاه پوشیدم...تو هم سیاه و نسکافه ای پوشیدی اینا ک رنگ گرمهستن "
ادامه دارد..
_______________________________________________
عشق حقیقی قسمت ²⁷
یا تتو روی ترقوش رو ببین یا تتو دست و گردنشو ببین پام رو تند تر کردم و رفتم سمت اتاق عروس و داماد
" مشکل چیه ؟ "
یونها و آلیا سریع اومدن سمتم
" آروم آروم خب اول آلیا بگو مشکلت رو ..."
آلیا سریع جوابش رو داد
" نیگا کن موقع عکاسی چن جای لباسم نخ کش و خراب شد میتونی برام درستش کنی ؟ "
جیسو سرش رو تکون داد و سمک یونها برگشت
" خب حالا تو مشکلت رو بگو "
یونها سرش رو پایین انداخت و با خجالت مشکلش رو گفت
" نونا ... راستش من ... کراواتم خراب شده .... بلند نیستم ببندمش "
جیسو سرش رو تکون داد و گوشیش رو در آورد و شماره ای رو گرفت ک اسمش ' دوست احمق😑🦋🫧' بود مخاطب جواب نداد ب شماره بعدی زنگ زد ک اسمش ' فکر میکنه خیلی جذابه🤍🌙🌱' بود مخاطب بلخره جواب داد
" سریع بیا اتاق عروس داماد وقت نداریم "
جین اومد داخل
" بلدی کراوات ببندی "
جین نگاش کرد
" ن ... چیه مگه من الان خودم اومدم یونها ببنده "
جیسو سرش رو تکون داد ب نشانه تاسف براشون
" خاک تو سرتون ... خیر سرتون پسر هستین "
جیسو نگاهی ب استایل جین انداخت
" تو نیاز نیست کراوات ببندی همین جوری خوبه فقد ی دکمه رو از اون بالا وا کن [ خودش میره وا میکنه ] اوهوم حالا خوب شد و تو بیا اول برای تو کراوات ببندم بعد کار آلیا رو راه بندازم [ کروات یونها هم میبنده ] تمام "
جیسو سریع کتش رو در آورد و سمت لباس آلیا دونه دونه جاهایی ک مشکل پیدا کرده بود رو درست کرد
" ویییی اونی چقدر قشنگ شد حالا خیلی بهت میاد "
آلیا بلند شد و دور خودش چرخید
" وقتی ی دوست ب این خوبی دارم باید هم قشنگ شه فقد نیگا کن اینجاش رو درست نکردی "
جیسو سریع اونجای لباس هم درست کرد
" دیگه درست شد دیگه سریع بریم "
جیسو سریع کتش رو پوشید و با آلیا رفت بیرون همه لباس رنگ روشن پوشیده بودن ولی جیسو سرمه ای تیره پوشیده بود تو دلش میگفت عجب گندی ... .
مهمونی تموم شد جیسو جلو در با مامانش ، مامانبزرگ،بابابزرگ، عمو و زن عموش و عمش و شوهر عمش همه داشتن با مهمون ها خدافظی میکردن یهو تن جیسو مثل بید لرزید و فهمید کتش رو جا گذاشته اومد سرش رو برگرده بره داخل ک با سر رفت تو سینه جین
" اوخ...کتت رو جا گذاشته بودی "
جیسو سریع کت رو گرفت و پوشید
" مرسی داشتم میومدم دنبالش "
ک عموی جیسو جین رو صدا کرد ک اون هم کنار جیسو وایسه و خدافظی کنه جین ب جیسو تنه زد
" هی ... میگم انجا فقد خانواده ما توناج رنگی سرد پوشیدنا "
جیسو ب بقیه نگاه
" ارع ولی من سیاه پوشیدم...تو هم سیاه و نسکافه ای پوشیدی اینا ک رنگ گرمهستن "
ادامه دارد..
۲.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.