پارت چهارم زیباترین عشق
دیانا_بالاخره رسیدم
او اونجا واسگیساتده پول تاکسے حساب کردمو رفتم
سلام
متین_سلام آماده اے بریم
دیانا _با خودم گفتم وا چه اخمو خو یه خوبے میگفتے بد نبود
متین_هو کجایے بیا بیرون بریم؟
دیانا_هوے به خودت
بریم
متین _بیا بریم همینجاست
دیانا _واے چه جاے خفنے بود
یه پسره اومد گفت _خوش آمدید خانم
آقا متین آقا ارسلان گفتن هر چه زودتر برید شرکت
متین _اوکی
خوب برو بگرد ببین چے بت میخوره بیار حساب کنم
دیانا _باشه
وووووَاوووو چه فروشگاهے قصره اینگار
یه خانوم _سلام دختر جون چه کمکے از دستم بر میاد؟🥰
دیانا _هیچے خانم خودم انتخاب میکنم
یه خانم _باشه هرجور خودت راحتے عزیزم
دیانا _ با خودم گفتم اینام اسکل شدن اینجا 😂😂
عه 😮 چقد خوشگله این لباسه 🥺🤩
تندے برش داشتم و با یه کلاه خوشگل و یه شلوار جین و کفش رفتم پیش متین
همین خوبه متین
انتخابم کردم
متین _ نگاهے به لباسا کردو گفت چه زود یکم رفت تو فاز کلاهم گفت این چیه آخه مگه میخواے برے سر کوچه شرکت که کلاه نمیذارن 😐برو یه شال انتخاب کن
دیانا _ هوے شرکت شرکت نکنا من بابام خودش شرکت داشت
ولے چون کارم گیره پیشت باشه
رفتم یه شال آوردم اینگار اصلا شال نبود تور اینقد نازڪ بود 🤣🤣😂😂
متین _اوکے خوبه برو بپوش بیا
دیانا _ باشه 😏 پوشیدم خودمو تو آینه دیدم
واے چه ناز شدم الان همه غش میکنن
رفتم پیش متین
گفتم حتما الان نگام میکنه غش میکنه 🤪
بے تفاوت نه نگام کرد نه گفت خوشکلے
اگه جذاب و خوشکل نبود حداقل میتونستم یه تیکه بندازم لعنتے خیلے خوشگله
بالا خره رفتیم شرکت کوفتے
متین درو باز کرد
اینگار یه لحظه رفتم خارج خیلے باکلاس بود 🙄
داشتم با متین راه میرفتم سوار آسانسور شد رفت بالا گفتم
متین اینجا هارو با داداشت شریکے باباتون داده بهتون یا خودش اینارو داره
متین _ایناش به تو مربوط نیست 😌
دیانا _خوب و دیگه اگه نگے میرما
متین _برو خوب میرم یکے دیگه رو میارم
دیانا _ خب همه چے رو هم به داداشت میگم اینکه من رو اجاره اے آوردے یو اینا
متین _ خوب نقطه ضعفمو پیدا کردے
باشه میگم
اینارو همه ارسلان راه انداخته از اول از یه بوتیڪ کوچولو شروع کرد هے پیشرفت کردو اینا من اونموقع خیلے کارے نمیکردم که اون با اینکه یکے دوسال ازم بزرگ تره و سنشم اونقدرے نیس کلا 24 سالشه اما خیلے تلاش میکنه بعدشم بابام دید خیلے تلاش میکنه تصمیم گرفت بهش کمڪ کنه و شرکت بزنه و اینا البته این چیزے که میبینے در برابر سروت بابام چیزے نیست
بعدشم که به اینجا رسیدیم که من باید یه طورے براے دادشم زن پیدا کنم که خودم بعدش بگیرم که بابام منو از ارسش محروم نکنه 😏
دیانا _اها پس تو یه اَلَّلے تَلَلیے 😂😂
متین _هے خانم درست حرف بزن در ضمن به من متین نگو بگو آقاے کاشی
اوکی
دیانا _اها خوب باشه روانے
خب خب اینم پارت چهارم💜
حمایتم کنید🥺💔
او اونجا واسگیساتده پول تاکسے حساب کردمو رفتم
سلام
متین_سلام آماده اے بریم
دیانا _با خودم گفتم وا چه اخمو خو یه خوبے میگفتے بد نبود
متین_هو کجایے بیا بیرون بریم؟
دیانا_هوے به خودت
بریم
متین _بیا بریم همینجاست
دیانا _واے چه جاے خفنے بود
یه پسره اومد گفت _خوش آمدید خانم
آقا متین آقا ارسلان گفتن هر چه زودتر برید شرکت
متین _اوکی
خوب برو بگرد ببین چے بت میخوره بیار حساب کنم
دیانا _باشه
وووووَاوووو چه فروشگاهے قصره اینگار
یه خانوم _سلام دختر جون چه کمکے از دستم بر میاد؟🥰
دیانا _هیچے خانم خودم انتخاب میکنم
یه خانم _باشه هرجور خودت راحتے عزیزم
دیانا _ با خودم گفتم اینام اسکل شدن اینجا 😂😂
عه 😮 چقد خوشگله این لباسه 🥺🤩
تندے برش داشتم و با یه کلاه خوشگل و یه شلوار جین و کفش رفتم پیش متین
همین خوبه متین
انتخابم کردم
متین _ نگاهے به لباسا کردو گفت چه زود یکم رفت تو فاز کلاهم گفت این چیه آخه مگه میخواے برے سر کوچه شرکت که کلاه نمیذارن 😐برو یه شال انتخاب کن
دیانا _ هوے شرکت شرکت نکنا من بابام خودش شرکت داشت
ولے چون کارم گیره پیشت باشه
رفتم یه شال آوردم اینگار اصلا شال نبود تور اینقد نازڪ بود 🤣🤣😂😂
متین _اوکے خوبه برو بپوش بیا
دیانا _ باشه 😏 پوشیدم خودمو تو آینه دیدم
واے چه ناز شدم الان همه غش میکنن
رفتم پیش متین
گفتم حتما الان نگام میکنه غش میکنه 🤪
بے تفاوت نه نگام کرد نه گفت خوشکلے
اگه جذاب و خوشکل نبود حداقل میتونستم یه تیکه بندازم لعنتے خیلے خوشگله
بالا خره رفتیم شرکت کوفتے
متین درو باز کرد
اینگار یه لحظه رفتم خارج خیلے باکلاس بود 🙄
داشتم با متین راه میرفتم سوار آسانسور شد رفت بالا گفتم
متین اینجا هارو با داداشت شریکے باباتون داده بهتون یا خودش اینارو داره
متین _ایناش به تو مربوط نیست 😌
دیانا _خوب و دیگه اگه نگے میرما
متین _برو خوب میرم یکے دیگه رو میارم
دیانا _ خب همه چے رو هم به داداشت میگم اینکه من رو اجاره اے آوردے یو اینا
متین _ خوب نقطه ضعفمو پیدا کردے
باشه میگم
اینارو همه ارسلان راه انداخته از اول از یه بوتیڪ کوچولو شروع کرد هے پیشرفت کردو اینا من اونموقع خیلے کارے نمیکردم که اون با اینکه یکے دوسال ازم بزرگ تره و سنشم اونقدرے نیس کلا 24 سالشه اما خیلے تلاش میکنه بعدشم بابام دید خیلے تلاش میکنه تصمیم گرفت بهش کمڪ کنه و شرکت بزنه و اینا البته این چیزے که میبینے در برابر سروت بابام چیزے نیست
بعدشم که به اینجا رسیدیم که من باید یه طورے براے دادشم زن پیدا کنم که خودم بعدش بگیرم که بابام منو از ارسش محروم نکنه 😏
دیانا _اها پس تو یه اَلَّلے تَلَلیے 😂😂
متین _هے خانم درست حرف بزن در ضمن به من متین نگو بگو آقاے کاشی
اوکی
دیانا _اها خوب باشه روانے
خب خب اینم پارت چهارم💜
حمایتم کنید🥺💔
۱۰.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.