پارت هدیه

پارت هدیه

پارت چهارم
خدایی این کی بود؟
اصلا ولش
رفتم تو
مامانم :اومدی دخترم
آرع
مامانم: بش برو لباست عوض کن به چارین میگم میزو بچینه
باشه
رفتم اتاقم و تا وارد شدم رفتم سراغ گوشیم
زنگ زدم به لنا
لنا :بله؟
بله و زهر مار
لنا :با خنده گف چت شدع؟
دارم برات و همینو گفتم قطع کردم
خلاصه شامم رو کوفت کردم و رفتم خوابیدم

صبح**
مامانم:ماری جونم پاشو
چیشدع مامان ؟
مامانم:مگه قرار نبود امروز بری شرکت؟
اوخخ یادم رفته بود
زود پاشدم
امروز قرار بود برم شرکت بابام اگه راضی بودم یه کاری اونجا بکنم
البته به زور بابام و راضی کرده بودم
یه لباس مشکی کوتاه پوشیدم با کفش های پاشنه ام که خیلی خفنن موهامو درست کردم و یکم هم میکاب کردم البته خودم خیلی خوشگلم"
بگذریم سوار ماشین شدم و رفتم
درو زدم
بابام:کیع؟
منم بابا
بابام:بیا پرنسس بابا
منم با ناز وارد شدم و سلام کردم
بابام:پرنسسم مطمعنی اذیت نمیشی؟
نه بابا خیالت راحت
بابام :هر وقت دلت خواست میتونی ازم بخوای که رهاش کنی نمیخوام دخترکم اذیت شه

باشه

بابام‌:پس میتونی بری

باشه

خارج شدم فک کنم قراره خوش بگذره

یه میز پر خوراکی واسع خودم جور کردم و رفتم پشت میز گوگولیم
دیدگاه ها (۱)

پارت هدیهپارت پنجممنشی بابام:خانم...!؟ماری "ماری صدام کنین م...

پارت ششم. ببخشید بخوره تو سرت و با عصبانیت از اونجا خارج شدم...

پارت هدیعپارت سوم. رسیدیموای ماشینومنو گذاشت زمین با دستام ی...

پارت هدیهپارت دوملنا : ماری!اوف لنا بسع من به کمک اون نیازی ...

پارت ۴۲ فیک ازدواج مافیایی

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲فرداا.ت تو ذهنش :از خواب بیدار شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط