پنجم محرم الحرام

▪ ️ پنجم محرم الحرام

شمع‌ها از پای تا سر سوخته
مانده یک پروانه‌ی پَرسوخته

نام آن پروانه، عبدالله بود
اختری تابنده‌تر از ماه بود

خون پاکش زاد و جانش راحله
تار مویش، عالمی را سلسله

صورتش مانند بابا، دل‌گشا
دست‌های کوچکش، مشکل‌گشا

رخ چو قرآن، چشم و ابرو آیه‌اش
آفتاب، آیینه‌دار سایه‌اش

مجتبایی با حسین آمیخته
بر دو کتفش، زلف قاسم ریخته

از درون خیمه هم‌چون برق آه
شد روان با ناله سوی قتلگاه

پیش رو، عمّو خریدارش شده
پشت سر، عمّه گرفتارش شده

برگرفته آستینش را به چنگ
کای کمر بهر شهادت بسته تنگ!

ای دو صد دامت به پیش رو! مرو
این همه صیّاد و یک آهو، مرو

کودک ده‌ساله و میدان جنگ؟!
یک نهال نازک و باران سنگ؟!

دشمن این‌جا گر ببیند طفل شیر
شیر اگر خواهد زند او را به تیر

تو گل و صحرا پُر از خار و خس است
بهر ما داغ علی‌اصغر بس است

شاعر: #غلامرضا_سازگار
دیدگاه ها (۲)

▪ ️ هفتم محرم الحرامماهی من سوی آب، راه نداردبهر تلظّی به سی...

▪ ️هشتم محرم الحراماکبرا! داغ تو دانی که چها با دل کرد؟عمر ک...

▪ ️ چهارم محرم الحرامگرچه خارم ای گل زهرا تو دستم را بگیرمن ...

▪ ️ سوم محرم الحرامبه امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدمکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط