عشق مدرسه ای پارت ۹
عشق مدرسه ای پارت ۹
قرار شد برامون مهمون بیاد
منم رفتم بالا یکم استراحت کردم
تکالیفم رو نوشتم
رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم
لباس قرمز تا بالای زانو پوشیدم
آرایش ملایمی کردم رفتم پایین
که یهو تهیونگ و خانم و آقایی رو دیدم
از تعجب داشتم سکته میکردم
نفس آرومی کشیدم رفتم پایین
پیش مامانم نشستم
از زبان تهیونگ :
داشتم به حرف های مامان و بابام
گوش میکردم که یهو یک دختر که
اون ا/ت بود از پله ها اومد
یک لباس قرمز پوشیده بود .
خیلی هات شده بود
بدن سفیدش نمایان میشد
داشت دیوونم میکرد
رفت نشست پیش مامانش
بابا ا/ت : این دختر من ا/ت هست.
ا/ت : سلام من ا/ت هستم خوشبختم
مامانم : سلام دخترم من خانم کیم هستم
و ایشون پسرم تهیونگ هست
ا/ت به من نگاه کرد و گفت :
بله ایشون رو میشناسم
همکلاسیم هستش
از زبان ا/ت : رو به تهیونگ کردم
بعد روبه خانم کیم گفتم :
بله میشناسمش هم کلاسیم هست .
خانم کیم :
چقدر هم عالی که هم دیگه رو میشناسید.
مامان و بابام با آقا و خانم کیم درحال صحبت بودن
تهیونگ خیلی به من نگاه میکرد
مخصوصا به پام
لباسم واقعا باز بود .
شرط کم میزارم
۶لایک
۷کامنت
قرار شد برامون مهمون بیاد
منم رفتم بالا یکم استراحت کردم
تکالیفم رو نوشتم
رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم
لباس قرمز تا بالای زانو پوشیدم
آرایش ملایمی کردم رفتم پایین
که یهو تهیونگ و خانم و آقایی رو دیدم
از تعجب داشتم سکته میکردم
نفس آرومی کشیدم رفتم پایین
پیش مامانم نشستم
از زبان تهیونگ :
داشتم به حرف های مامان و بابام
گوش میکردم که یهو یک دختر که
اون ا/ت بود از پله ها اومد
یک لباس قرمز پوشیده بود .
خیلی هات شده بود
بدن سفیدش نمایان میشد
داشت دیوونم میکرد
رفت نشست پیش مامانش
بابا ا/ت : این دختر من ا/ت هست.
ا/ت : سلام من ا/ت هستم خوشبختم
مامانم : سلام دخترم من خانم کیم هستم
و ایشون پسرم تهیونگ هست
ا/ت به من نگاه کرد و گفت :
بله ایشون رو میشناسم
همکلاسیم هستش
از زبان ا/ت : رو به تهیونگ کردم
بعد روبه خانم کیم گفتم :
بله میشناسمش هم کلاسیم هست .
خانم کیم :
چقدر هم عالی که هم دیگه رو میشناسید.
مامان و بابام با آقا و خانم کیم درحال صحبت بودن
تهیونگ خیلی به من نگاه میکرد
مخصوصا به پام
لباسم واقعا باز بود .
شرط کم میزارم
۶لایک
۷کامنت
۱۴.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.