𝐩𝐭:𝟏𝟎.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
داشتیم میخندیدیم و حرف میزدیم که یکی زنگ امارت رو زد..
با دو رفتم در رو باز کردم که یهو گارام پرید تو بغلم و از پشت افتادم
ا.ت:اونییی دلم برات تنگ شده بودد
گارام:منمممم وایی کوشولومووو
ا.ت:اونیی له شدمممم
گارام:ببخشییدد..حالا دوست پسرت کجاست که همش میگی خیلییی جذابههه؟؟
ا.ت:آروم ترررر بیا نشونت بدمش
ته:نمیخواد خودم اومدم..سلام من کیم تهیونگم دوست پسر ا.ت...
گارام:اوو...ا.تت سلیقت عالیه هاا..ام راستی منم گارامم..دوست صمیمی ا.ت..
ته:خوشبختم
ا.ت:بریممم دیگهههه بشینیمممم پام خشکیدددد
ته:ااووموووو باشه کوچولو
گارام:کیوتاروو
پرش زمانی 15 مین بعد:
تو آشپزخونه بودم و داشتم کمک آجوما غذا درست میکردم که تهیونگ اومد و از پشت بغلم کرد..
ته:دلم میخواد همیشه بغلم باشی...
ا.ت:همیشه تو بغلت میمونم.........ولی الان دارم خفه میشم دیگه بزار به کارم بریم
ته:یااا زدی تو ذوقم...
ا.ت:حیحییی بیا اینا رو بزار رو میز کمکم
ته:من؟؟
ا.ت:ن پ عمم بدو...راستی چرا دوستت کوک نمیاد!؟
ته:نمیدونم..
دینگ دونگ
(صدای زنگ امارت مثلاㅋ)
گارام:من میرمممم*داد*
ا.ت:باشهههه*داد*
ته:گوشممم آیییی
ا.ت:بیا بوسش کنم
ته:ㅜㅜ
ا.ت:بعضی وقتا شک میکنم مافیایی..
ته:منم خودم شک کردم..
گوش تهیونگو بوسیدم و غذا رو روی کانتر گذاشتم تا آجوما روی میز بچینه و وقتی رفتیم طرف در گارام و کوک رو دیدیم که با خجالت به هم سلام میکنن
ته:اووو چ ب هم میایننن
کوک:ا..اووو هیونگگگگ ا.ت کجاستتت؟؟ زنداداشم که این نیست؟؟
ته:گارام رو میگی؟ نه این دختر گارامه دوست صمیمیه ا.ت و ا.ت هم اینجاست
کوک:اووو ا.ت نونا خوشبختم من کوکم
ا.ت:منم همینطور..ولی فکر کنم ما همسن باشیم پس همون ا.ت صدام کن
کوک:چشم نونا
ته:ㅋㅋجونگکوکی بچه ی با ادبیه
گارام:چه کیوتت~~راستی من بزرگترم ازش؟
ته:اام...تو گفتی 1 ماه از اوت بزرگتری...کوک هم..فکر کنم...4 ماه از تو بزرگتره
کوک:چه خوب..
گارام:هوم؟
کوک:عا هیچی..
گارام:اوکیه..یاا من گشنمههه بریم غذا بخوریممم
ا.ت:بیاین آجوما میز رو چیده
ته:اووو خوبهه
نشستیم سر میز و شروع به خوردن کردیم
کوک:راستی ته..تو امشب به مهمونی میای؟ همراهت کیه؟
ته:معلومه همه ی اعضا هستن چرا نیام...همراهم ا.ت ست! تو چی؟
کوک:خوبه...من همراهی ندارم
ا.ت:گاراممم میشه همراه کوک بشیی؟؟ فقط امشبب...تو هم باهامون بیااا
گارام:بزار فکر کنم...آاام...باشه!!حتمااا میامم
کوک:خوبهه..مرسی گارام
گارام:کاری که نمیکنم!تشکر نکن خجالت میکشم..
ا.ت:چرا خجالت..نکنه..اووو...
گارام:...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
______________________
گفتم که امروز پارت بعدیو میزارم...امیدوارم خوشتون بیاد..(:
با دو رفتم در رو باز کردم که یهو گارام پرید تو بغلم و از پشت افتادم
ا.ت:اونییی دلم برات تنگ شده بودد
گارام:منمممم وایی کوشولومووو
ا.ت:اونیی له شدمممم
گارام:ببخشییدد..حالا دوست پسرت کجاست که همش میگی خیلییی جذابههه؟؟
ا.ت:آروم ترررر بیا نشونت بدمش
ته:نمیخواد خودم اومدم..سلام من کیم تهیونگم دوست پسر ا.ت...
گارام:اوو...ا.تت سلیقت عالیه هاا..ام راستی منم گارامم..دوست صمیمی ا.ت..
ته:خوشبختم
ا.ت:بریممم دیگهههه بشینیمممم پام خشکیدددد
ته:ااووموووو باشه کوچولو
گارام:کیوتاروو
پرش زمانی 15 مین بعد:
تو آشپزخونه بودم و داشتم کمک آجوما غذا درست میکردم که تهیونگ اومد و از پشت بغلم کرد..
ته:دلم میخواد همیشه بغلم باشی...
ا.ت:همیشه تو بغلت میمونم.........ولی الان دارم خفه میشم دیگه بزار به کارم بریم
ته:یااا زدی تو ذوقم...
ا.ت:حیحییی بیا اینا رو بزار رو میز کمکم
ته:من؟؟
ا.ت:ن پ عمم بدو...راستی چرا دوستت کوک نمیاد!؟
ته:نمیدونم..
دینگ دونگ
(صدای زنگ امارت مثلاㅋ)
گارام:من میرمممم*داد*
ا.ت:باشهههه*داد*
ته:گوشممم آیییی
ا.ت:بیا بوسش کنم
ته:ㅜㅜ
ا.ت:بعضی وقتا شک میکنم مافیایی..
ته:منم خودم شک کردم..
گوش تهیونگو بوسیدم و غذا رو روی کانتر گذاشتم تا آجوما روی میز بچینه و وقتی رفتیم طرف در گارام و کوک رو دیدیم که با خجالت به هم سلام میکنن
ته:اووو چ ب هم میایننن
کوک:ا..اووو هیونگگگگ ا.ت کجاستتت؟؟ زنداداشم که این نیست؟؟
ته:گارام رو میگی؟ نه این دختر گارامه دوست صمیمیه ا.ت و ا.ت هم اینجاست
کوک:اووو ا.ت نونا خوشبختم من کوکم
ا.ت:منم همینطور..ولی فکر کنم ما همسن باشیم پس همون ا.ت صدام کن
کوک:چشم نونا
ته:ㅋㅋجونگکوکی بچه ی با ادبیه
گارام:چه کیوتت~~راستی من بزرگترم ازش؟
ته:اام...تو گفتی 1 ماه از اوت بزرگتری...کوک هم..فکر کنم...4 ماه از تو بزرگتره
کوک:چه خوب..
گارام:هوم؟
کوک:عا هیچی..
گارام:اوکیه..یاا من گشنمههه بریم غذا بخوریممم
ا.ت:بیاین آجوما میز رو چیده
ته:اووو خوبهه
نشستیم سر میز و شروع به خوردن کردیم
کوک:راستی ته..تو امشب به مهمونی میای؟ همراهت کیه؟
ته:معلومه همه ی اعضا هستن چرا نیام...همراهم ا.ت ست! تو چی؟
کوک:خوبه...من همراهی ندارم
ا.ت:گاراممم میشه همراه کوک بشیی؟؟ فقط امشبب...تو هم باهامون بیااا
گارام:بزار فکر کنم...آاام...باشه!!حتمااا میامم
کوک:خوبهه..مرسی گارام
گارام:کاری که نمیکنم!تشکر نکن خجالت میکشم..
ا.ت:چرا خجالت..نکنه..اووو...
گارام:...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
______________________
گفتم که امروز پارت بعدیو میزارم...امیدوارم خوشتون بیاد..(:
۳.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.