راز فلسفه من نهفته در تنهایی

راز فلسفه من نهفته در تنهایی
ان هنگام که ذهنم میرود به رهایی
درونم از مقاومت من مانده در حیرت
تازیان نعره کشان میشوند بر قلبم حمله ور
من ماندم با مشتی حرف و موزیکی سنگین
با قلبی که شده از عشق های مختلف رنگین
خسته ام از وعده دروغین و جاده های بی مقصد
زنان برهنه و صورت های تجسمی در مغز
حال من مانده ام با لذت خوردن حسرت
چه زیبا ساختم از غم، شادی برای خودم
بگو چاره چیست برایم جز رفتن به نیستگاه
منی که تمام امیدم شده رسیدن به ایستگاه
دیدگاه ها (۳)

به سرم زد باز شبو شبگردی من خرابمکاری کردی ببینی فقط بدشه حا...

خیلی وقته دیگه بارون نزدهرنگ عشق به این خیابون نزدهخیلی وقته...

طنابی که می درد حیاتم راو یا شاید می دمد بر من حیاتی دیگراز ...

اینجا کسی به تنهایی من تلنگر نمی زند.من و حرف هایم ،قصه های ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط