{ ددی مافیایی من }
{ ددی مافیایی من }
{ فصل 2 }
پارت : 20
بارام ویو :
احساس میکنم که رفتاره یونجون یزره عوض شده اخه صبح که از خواب بیدار شدم و دیدم که اون رومه و میخواستم که تهدیدش کنم با جدیته کامل جوابمو داد
اوفففففففف حالا اونو ولش حتما بهش بر خورده دیگه
رفتم پایین که دیدم خدمتکارا میز رو چیدن
رفتم روی یه صندلی نشستم و به خدمتکار گفتم که بره به یونجون بگه که بیاد صبحانه بخوره
خلاصه که رفت و بعد از چند مین یونجون با یه تیپه لش اومد از پله ها پایین همینطور بهش خیره شده بودم
قدش چقدر بلنده
فکر کنم از عمو نامجونی بلند تر باشه
بهش خیره بودم که وقتی که روی صندلیه روبه روم نشست به خودم اومدم و شروع به خوردنه صبحانم کردم
هیونجین ویو :
اهههههه بخاطره اینکه یونجون رو فرستادم برای نقشم اونجا از خودم متنفرم ( اااا پسرممممم🗿)
میترسم که اون تهیونگه بی ناموص ( اااا پسرم زشته تهیونگ هیونگته 🗿)
به بچم اسیبی بزنه
اگه یونجون هم طوریش بشه دیگه نمیتونم زندگی کنم
اخه اون بعد از میا دلیله من برای زندگیه ( منظورش از میا زنشه 🗿)
نه ولی یونجون پسره قوی ایه میتونه از خودش محافظت کنه
{ فصل 2 }
پارت : 20
بارام ویو :
احساس میکنم که رفتاره یونجون یزره عوض شده اخه صبح که از خواب بیدار شدم و دیدم که اون رومه و میخواستم که تهدیدش کنم با جدیته کامل جوابمو داد
اوفففففففف حالا اونو ولش حتما بهش بر خورده دیگه
رفتم پایین که دیدم خدمتکارا میز رو چیدن
رفتم روی یه صندلی نشستم و به خدمتکار گفتم که بره به یونجون بگه که بیاد صبحانه بخوره
خلاصه که رفت و بعد از چند مین یونجون با یه تیپه لش اومد از پله ها پایین همینطور بهش خیره شده بودم
قدش چقدر بلنده
فکر کنم از عمو نامجونی بلند تر باشه
بهش خیره بودم که وقتی که روی صندلیه روبه روم نشست به خودم اومدم و شروع به خوردنه صبحانم کردم
هیونجین ویو :
اهههههه بخاطره اینکه یونجون رو فرستادم برای نقشم اونجا از خودم متنفرم ( اااا پسرممممم🗿)
میترسم که اون تهیونگه بی ناموص ( اااا پسرم زشته تهیونگ هیونگته 🗿)
به بچم اسیبی بزنه
اگه یونجون هم طوریش بشه دیگه نمیتونم زندگی کنم
اخه اون بعد از میا دلیله من برای زندگیه ( منظورش از میا زنشه 🗿)
نه ولی یونجون پسره قوی ایه میتونه از خودش محافظت کنه
۷.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.