زندگی مستقل
زندگی مستقل
پارت۱۲
اون چیزایی ک کارگردان گفت کمی سخت بود چون باید ادای عاشقارو در میووردیم ولی هب مجبور بودیم اگ من نمیرفتم تو ماشینو میگفتم نیازی به راننده نیست اینجوری نمیشد پس باید جمش کنم ولی خب اگ (ت این فکر بود ک صداش کردن)
کارگردان. خانم ا.ت این لباسو بپوشین
+پوشیدمش خیلی خوشگل بود واقعا زیبا بود بنظرم هیلی گرون میومد قیمت هرید روش بود باید میزدمش زیر لباس و چشمم به قیمتش افتاد باورم نمیشد باید خونمو همچیزمو میفروختم تا به قیمتش میرسید واقعا عجیب بود چرا یه لباس ارزون تر نگرفتن رفتم بیرون جونگ کوک یه لباس خیس پوشیده بود و همش به من نگاه میکرد ارایشم کردن و اون سکانسای تنهاییم رو بازی کردم
کوک با موتور پایین پنجره وایساده بود من باید میپریدم تو بغلش پریدم ارتفاع زیاد بود بندی ک بهم وصل شده بود پاره شد و دیگه کسی نبود ک اون طنابه رو بیار جلو ک من به کوک برسم و جونگکوک متوجه شد و سری از پشت صحنه اومدو منو گرفت خیلی ترسیده بودم
_کی بندو وصل نکرده؟؟؟(اربده)
؟؟من
نگاهش کردم یه دختر بود ک قدش بلندو موهاش بلند و صاف بود خیلی خوشگل بودو به خودش رسیده بود یه لباس نسبتا باز پوشیده بود
_چراا همچینن کارییی کردی ناراا نمیگفتی بلایی سرش بیادد؟
نارا. یه دختر هرزه چرا باید برام مهم باشه؟
+هی حرف دلنتو بفهم هرزه خودتی زنیکه ی جن....
نارا. چطورر جرعت کردی به من همچین حرفی بزنی زنیکه جند..خودتییی توو کی هستیی هااا توو توو کی هستیی چ گو.هیی هستی
اون امده بود نزدیک جوتگ کوک اومد پست بزنه ولی تو در گوشش گفتی:ب.کن نن.ت(عیولللل)
همه اومدن تو و نارا رو جمع کردن بیشتری سمت نارا رو گرفتن ولی کوک کمر تورو گرفته(با فاصله ک معذب نشی) بود و حواسش به تو بود بعضیا هم طرف تو بودن
پارت۱۲
اون چیزایی ک کارگردان گفت کمی سخت بود چون باید ادای عاشقارو در میووردیم ولی هب مجبور بودیم اگ من نمیرفتم تو ماشینو میگفتم نیازی به راننده نیست اینجوری نمیشد پس باید جمش کنم ولی خب اگ (ت این فکر بود ک صداش کردن)
کارگردان. خانم ا.ت این لباسو بپوشین
+پوشیدمش خیلی خوشگل بود واقعا زیبا بود بنظرم هیلی گرون میومد قیمت هرید روش بود باید میزدمش زیر لباس و چشمم به قیمتش افتاد باورم نمیشد باید خونمو همچیزمو میفروختم تا به قیمتش میرسید واقعا عجیب بود چرا یه لباس ارزون تر نگرفتن رفتم بیرون جونگ کوک یه لباس خیس پوشیده بود و همش به من نگاه میکرد ارایشم کردن و اون سکانسای تنهاییم رو بازی کردم
کوک با موتور پایین پنجره وایساده بود من باید میپریدم تو بغلش پریدم ارتفاع زیاد بود بندی ک بهم وصل شده بود پاره شد و دیگه کسی نبود ک اون طنابه رو بیار جلو ک من به کوک برسم و جونگکوک متوجه شد و سری از پشت صحنه اومدو منو گرفت خیلی ترسیده بودم
_کی بندو وصل نکرده؟؟؟(اربده)
؟؟من
نگاهش کردم یه دختر بود ک قدش بلندو موهاش بلند و صاف بود خیلی خوشگل بودو به خودش رسیده بود یه لباس نسبتا باز پوشیده بود
_چراا همچینن کارییی کردی ناراا نمیگفتی بلایی سرش بیادد؟
نارا. یه دختر هرزه چرا باید برام مهم باشه؟
+هی حرف دلنتو بفهم هرزه خودتی زنیکه ی جن....
نارا. چطورر جرعت کردی به من همچین حرفی بزنی زنیکه جند..خودتییی توو کی هستیی هااا توو توو کی هستیی چ گو.هیی هستی
اون امده بود نزدیک جوتگ کوک اومد پست بزنه ولی تو در گوشش گفتی:ب.کن نن.ت(عیولللل)
همه اومدن تو و نارا رو جمع کردن بیشتری سمت نارا رو گرفتن ولی کوک کمر تورو گرفته(با فاصله ک معذب نشی) بود و حواسش به تو بود بعضیا هم طرف تو بودن
۳.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.