پارت ۳۴ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
+...پس از این کار دست کشیدم و فکر کردم.....و با خودم گفتم که باید با این قضیه کنار بیام...و خب الان یه جورایی بهترم......تازشم..تو اصلا هم بی ارزش نیستی چرا اینو میگی😡.....ایششش...اگه فقط برای تو من اشک بریزم من مشکلی باهاش ندارم🙂...........اهم....به هر حال اینا به کنار......خودتو دوست داشته باش...یادته؟ اینو خودت بهم میگفتی..
_.....(سکوت)...(چیزی نگفتم...هنوز عصبانی بودم و رفتم از اتاق بیرون)
+(چع عجب آدمیه این همه حرف زدم به چپش گرفت...اَه......منم دنبالش رفتم)
_عمو...زن عمو من میرم مدرسه خدافظ
+کجا وایسا منم بیام
_(برگشتم سمتش اومدم یه چی بهش بگم اما حیف عمو اینا اینجان برای همین دوباره برگشتم سمت در و بدون حرف رفتم بیرون)
+(وا چیزی نگفت پس سکوت علامت رظایته با بقیه خدافظی کردم.....چه وون هم گفت با این دیوونه نمیاد و با اقای چا میاد...رفتم کنار صندلی راننده سوار شدم که با تعجب و یه اَبروی بالا رفته نگام کرد)
+چیه؟
_هعی خدا....میخوای تو مدرسه همه بفهمن که من و تو....اصن چرا اومدی بیا برو ببینم
+گگگگگگ قبلا هم باهات اومدم...چرا اون موقع چیزی نگفتی؟.....اونجا پیش عمو و اینا هم چیزی نگفتی پس...سکوت علامت رظایت است..
_....خب حالا.....خواستم تنها باشم.......هف...اوکی..(ماشین رو روشن کردم و رفتیم سمت مدرسه)
《تو مدرسه》
+(دوباره این دخترا ی سمج اومدن دنبال تهیونگ هوففف....منم به زور از اونجا دور شدم و دویدم و یهو محکم خوردم به یکی و افتادم اونم افتاد...........چشمام رو که بسته بودم باز کردم و دیدم که اون.....اون...)
فکر میکنید اون کیه؟😆
تو کامنتا حدس بزنید اگه درست گفتید پارت بعد رو میگزارم....البته نمیتونید حدس بزنید...حیح..
خب دیگه بای تا پارت بعد..
خدافیس عجیجم♡•••
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
+...پس از این کار دست کشیدم و فکر کردم.....و با خودم گفتم که باید با این قضیه کنار بیام...و خب الان یه جورایی بهترم......تازشم..تو اصلا هم بی ارزش نیستی چرا اینو میگی😡.....ایششش...اگه فقط برای تو من اشک بریزم من مشکلی باهاش ندارم🙂...........اهم....به هر حال اینا به کنار......خودتو دوست داشته باش...یادته؟ اینو خودت بهم میگفتی..
_.....(سکوت)...(چیزی نگفتم...هنوز عصبانی بودم و رفتم از اتاق بیرون)
+(چع عجب آدمیه این همه حرف زدم به چپش گرفت...اَه......منم دنبالش رفتم)
_عمو...زن عمو من میرم مدرسه خدافظ
+کجا وایسا منم بیام
_(برگشتم سمتش اومدم یه چی بهش بگم اما حیف عمو اینا اینجان برای همین دوباره برگشتم سمت در و بدون حرف رفتم بیرون)
+(وا چیزی نگفت پس سکوت علامت رظایته با بقیه خدافظی کردم.....چه وون هم گفت با این دیوونه نمیاد و با اقای چا میاد...رفتم کنار صندلی راننده سوار شدم که با تعجب و یه اَبروی بالا رفته نگام کرد)
+چیه؟
_هعی خدا....میخوای تو مدرسه همه بفهمن که من و تو....اصن چرا اومدی بیا برو ببینم
+گگگگگگ قبلا هم باهات اومدم...چرا اون موقع چیزی نگفتی؟.....اونجا پیش عمو و اینا هم چیزی نگفتی پس...سکوت علامت رظایت است..
_....خب حالا.....خواستم تنها باشم.......هف...اوکی..(ماشین رو روشن کردم و رفتیم سمت مدرسه)
《تو مدرسه》
+(دوباره این دخترا ی سمج اومدن دنبال تهیونگ هوففف....منم به زور از اونجا دور شدم و دویدم و یهو محکم خوردم به یکی و افتادم اونم افتاد...........چشمام رو که بسته بودم باز کردم و دیدم که اون.....اون...)
فکر میکنید اون کیه؟😆
تو کامنتا حدس بزنید اگه درست گفتید پارت بعد رو میگزارم....البته نمیتونید حدس بزنید...حیح..
خب دیگه بای تا پارت بعد..
خدافیس عجیجم♡•••
۱۴.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.