پارت ۳۵ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
....
+یهو محکم خوردم به یکی و افتادم اونم افتاد.....چشمام رو که بسته بودم باز کردم و دیدم که اون یه پسره که یه کلاه کاسکت (همون کلاه موتور).....اون کیه دیگه؟...تا حالا ندیدمش تو مدرسه ولی فرم مدرسمونو پوشیده..سرم درد گرفت)
+آی سرم چته وحش.ی مگه کوری جلو چشمتو ببین
پسره: آخ...چی؟...چغدر تو پررویی!
+من پرروئم؟ تو منو انداختی!...بعد به من میگی پررو؟...چع واقعا که
پسره: هع...اولین بارمه که یکی انقدر پرروئه و طلبکار هم هست! (انگشت اشارشو زد به پیشونی ا.ت و اینو گفت)
+آخ...یاااا...همینه که هست اصلا میدونی من کیَم؟...هع..اگه کسی نیست که باهات مثل لیاقتت حرف بزنه خب...من اولیش میشم
پسره: مثلا کی باشی؟...من رو اصلا میشناسی که داری اینطوری حرف میزی با من؟
+هع...همون بهتر ندونی...اصلا برام مهم نیست کی هستی...ولی...حداقل اون کلاه رو بردار ببینم میشناسمت؟
+(پسره کلاه رو برداشت و دیدم خیلی خوشکله گوشش مثل کوک پیرسینگ داشت...گوشواره های گنگی پوشیده بود...موهای چتری قهوه ای مایل به روشن یا همون خرمایی روشن....همینطوری داشتم نگاهش میکردم حواسم هم نبود)
پسره: یاااا چیه نکنه عاشقم شدی؟😏
+چی؟! نه بابا داشتم فکر میکردم جایی دیدمت یا نه
پسره: خب؟
+نع اصلا تا حالا ندیدمت...به هر حال...خب من ا.ت هستم..کیم ا.ت و همینطور وارث شرکت X..(دست دادیم)
پسره: هوم...منم هان سوجون هستم.....وایسا ببینم چی؟
+چیه تعجب کردی؟😏 (وایسا ببینم این که پسر یکی از شریک های بابامه! پشمامممم حالا چیکار کنم..بزار عادی رفتار کنم)
سوجون: تو خواهر اون کیم تهیونگ که نیستی؟
+چ.....چی؟...نه بابا من و اون اصلا رابطه ای نداریم😁....وایسا ببینم من چرا دارم به تو توضیح میدم....اَه....تازشم اون اصن خواهر نداره
سوجون: هع...اونوقت تو از کجا میدونی؟
+خب میدونم دیگه...همه میدونن
سوجون: خب....حالا که انقدر پررویی باید یه درس درست حسابی بهت بدم
+برو بابا حالا هم بکش کنار (از جلوش رد شدم که محکم دستمو گرفت و کشید سمت خودش که فاصلمون کم شد...)
+یا چیکار میکنی ولم کننن (یکم بلند)
سوجون: انگار تو هنوز نفهمیدی که من کیَم...وای به حالت دوباره با من اینجوری زر بزنی زبونتو میبرم! (ترسناک و خشن و با اخم)
+ب....باشه (ترسیده بودم از تیپش هم معلوم بود که آدم خطرناکیه!...پس بهتره ازش دور شم..وگرنه راحت میتونستم بزنم...)
برای پارت بعد : ۱۳۲ شیم
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
....
+یهو محکم خوردم به یکی و افتادم اونم افتاد.....چشمام رو که بسته بودم باز کردم و دیدم که اون یه پسره که یه کلاه کاسکت (همون کلاه موتور).....اون کیه دیگه؟...تا حالا ندیدمش تو مدرسه ولی فرم مدرسمونو پوشیده..سرم درد گرفت)
+آی سرم چته وحش.ی مگه کوری جلو چشمتو ببین
پسره: آخ...چی؟...چغدر تو پررویی!
+من پرروئم؟ تو منو انداختی!...بعد به من میگی پررو؟...چع واقعا که
پسره: هع...اولین بارمه که یکی انقدر پرروئه و طلبکار هم هست! (انگشت اشارشو زد به پیشونی ا.ت و اینو گفت)
+آخ...یاااا...همینه که هست اصلا میدونی من کیَم؟...هع..اگه کسی نیست که باهات مثل لیاقتت حرف بزنه خب...من اولیش میشم
پسره: مثلا کی باشی؟...من رو اصلا میشناسی که داری اینطوری حرف میزی با من؟
+هع...همون بهتر ندونی...اصلا برام مهم نیست کی هستی...ولی...حداقل اون کلاه رو بردار ببینم میشناسمت؟
+(پسره کلاه رو برداشت و دیدم خیلی خوشکله گوشش مثل کوک پیرسینگ داشت...گوشواره های گنگی پوشیده بود...موهای چتری قهوه ای مایل به روشن یا همون خرمایی روشن....همینطوری داشتم نگاهش میکردم حواسم هم نبود)
پسره: یاااا چیه نکنه عاشقم شدی؟😏
+چی؟! نه بابا داشتم فکر میکردم جایی دیدمت یا نه
پسره: خب؟
+نع اصلا تا حالا ندیدمت...به هر حال...خب من ا.ت هستم..کیم ا.ت و همینطور وارث شرکت X..(دست دادیم)
پسره: هوم...منم هان سوجون هستم.....وایسا ببینم چی؟
+چیه تعجب کردی؟😏 (وایسا ببینم این که پسر یکی از شریک های بابامه! پشمامممم حالا چیکار کنم..بزار عادی رفتار کنم)
سوجون: تو خواهر اون کیم تهیونگ که نیستی؟
+چ.....چی؟...نه بابا من و اون اصلا رابطه ای نداریم😁....وایسا ببینم من چرا دارم به تو توضیح میدم....اَه....تازشم اون اصن خواهر نداره
سوجون: هع...اونوقت تو از کجا میدونی؟
+خب میدونم دیگه...همه میدونن
سوجون: خب....حالا که انقدر پررویی باید یه درس درست حسابی بهت بدم
+برو بابا حالا هم بکش کنار (از جلوش رد شدم که محکم دستمو گرفت و کشید سمت خودش که فاصلمون کم شد...)
+یا چیکار میکنی ولم کننن (یکم بلند)
سوجون: انگار تو هنوز نفهمیدی که من کیَم...وای به حالت دوباره با من اینجوری زر بزنی زبونتو میبرم! (ترسناک و خشن و با اخم)
+ب....باشه (ترسیده بودم از تیپش هم معلوم بود که آدم خطرناکیه!...پس بهتره ازش دور شم..وگرنه راحت میتونستم بزنم...)
برای پارت بعد : ۱۳۲ شیم
۱۶.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.