پارت : ۴۵

کیم تهیونگ 25ژانویه 2023، ساعت 19:21
رستوران کوچیک بود ، نورهای زرد ، میز های چوبی و بوی رامن که فضا رو پر کرده بود .
سورا با لبخند ، تهیونگ رو به یه میز گوشه برد .
× بشین تا بچه ها برسن ، یه چیزی بخور ، رامن و سوجو سفارش دادم ، همون چیزایی که همیشه دوست داشتی .
تهیونگ نشست و سورا رفت تا سفارشی ها رو بیاره.
ولی یه چیزی توی دلش سنگینی میکرد ، نه از غذا نبود ، از یوری .
سورا برگشت و نشست و کاسه رامن رو جلوی تهیونگ گذاشت .
× یادت میاد اون روزی که بهت گفتم دوستت دارم ؟ تو فقط گفتی که من برات یه همکالسی ام ، ولی تهیونگ ، من هیچ وقت هم کالسی نبودم ، من همیشه بیشتر بودم.
تهیونگ لبخند خشکی زد .
_تو همیشه دنبال چیزی بودی که من نمیتونستم بدم و هنوزم نمیتونم.
سورا خندید.
×ولی امشب ، تو اینجایی و اون نیست.
تهیونگ با صدایی اروم ولی قاطع گفت :
_اون همیشه هست ، حتی وقتی نیست.
سورا با لبخندی که حاال تلخ شده بود ، گفت :
×پس بخور تا بچه ها برسن .
تهیونگ کمی از رامن رو خورد ، یه جرعه سوجو و همون لحظه ، یه حس سنگین توی دلش نشست .
چرا هیچکس نیومد ؟
چرا این یوپ هنوز پیداش نشده ؟
چرا سورا اینقدر مطمئن بود که یوری نمیاد دنبالش ؟
و همون لحظه تهیونگ فهمید که این شام ، یه اشتباه محض بود.
از همون لحظه ای که قاشق رامن رو کنار گذاشت ، یه لرزش توی سرش حس کرد ، از چیزی که توی غذا بود ، سورا با لبخندش فقط نگاه میکرد و تهیونگ قبل از اینکه بتونه چیزی بگه ، همه چی تار شد .
دیدگاه ها (۱۱)

پارت : ۴۶

پارت : ۴۷

پارت : ۴۴

یکم وارد فاز مافیایی فیک بشیم.....

پارت : ۱۸

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط