من نه آنقدر دلبرم که دل تمام شهر از صدایم بلرزد نه آنق

من نه آنقدر‌ دلبرم که دل تمام شهر از صدایم بلرزد.. نه آنقدر موقر که یادم نرود دختر ‌نباید بلند بلند بخندد.. نه آنقدر‌ فیلسوف که راجع به کتاب های خوانده و نخوانده ام داد سخن‌ بدهم.. نه آنقدر بزرگ که بتوانم بجای شکلات وقتی به کافه میرویم خانمانه قهوه سفارش بدهم.. نه آنقدر سیاستمدار ک لبخند ها و اشک هایم به جا و به موقع سرو کله شان پیدا بشود! من بغض میکنم، گریه میکنم، شیطنت میکنم، بلند بلند می خندم و لبه ی جدول راه میروم و توی کافه شکلات می خورم و زندگی را ساده میگیرم…

و خوب می دانم.. دخترهایی شبیه من، خاطره نخواهند شد.
دیدگاه ها (۱)

ما که جوانی نکردیم.. یعنی وقت و حوصله‌اش را نداشتیم.. ما سرم...

اولین باری که قطره اشک،بی اختیار از گوشه چشمانمان برای کسی ر...

میبینی بعضی وقتا.. تو یه جمعی یا خانواده؛ تا صحبت از عشق میش...

حس آرامش 😍یعنی گرفتن دستاش تا ابد 💕

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط