ماشین زمان ...
ماشین زمان ...
پارت ششم
_______
&بانویی که قراره انتخاب بشه ...کسی نیست جز... کیم هانا....
هانا لبخند زد و چند قدم جلو اومد و احترام گذاشت
&خوبه...برای مراسم جشن آماده بشید
حال*
ات: هانا ؟!...پس چرا من ملکه شدم؟!
@صبر کنید بانوی من
گذشته:
چند روزی از انتخاب شدن هانا به عنوان ملکه گذشته بود ...مراسم تاج گذاری دو روز دیگه بود ...سر همه افراد گرم بود هرکس کاری رو انجام میداد و قصر حسابی شلوغ شده بود ...تنها کسی مشکوکی رفتار میکرد کسی بود که از این ازدواج تاج گذاری راضی نبود ...
حال*
ات:منظورت امپراطوره؟!
@خیر بانوی من ...امپراطور تنها کسی بود که به این موضوع اهمیت نمی داد و اصلا هانا رو چند بار بیشتر ندیده بود
گذشته*
نیمه شب بود که هانا تو اقامتگاهش بود...بالاخره داشت میخوابید ...بعد از چند دقیقه که چشماش حسابی گرم شده بود صدای باز شدن در کشویی اومد و چند نفر آروم وارد
سریع از جاش بلند شد
&ش،شما کی هستید ؟!
هیچکدوم از اونها حرفی نمیزدن و فقط شمشیرشون رو جلو هانا گرفته بودن
&نشنیدید چی گفتم ؟!...شما کی هستید ؟!
£با زندگی خداحافظی کن
&چ،چ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که روی گلوش زخم عمیقی ایجاد شد و خون تمام لباس رو رنگی کرد ...صدای داد سرباز ها که داشتند اعلام میکردند چند نفر تو قصر ملکه هستند اومد ...
نیمه شب امپراطور رو صدا کردند و همه اهالی قصر به سمت اقامتگاه ملکه کیم رفتند ...امپراطور ، ملکه مادر ، وزیر جنگ همه و همه بُهت زده به صحنه روبرو نگاه میکرد کی میتونست همچین کار بی شرمانه و احمقانه ای کنه...یونگی سمت ملکه هانا رفت حصیری که روش انداخته بودن رو کنار زد و به صورت دختر نگاه انداخت ....اشکی از چشماش جاری شد که فقط خودش هانایی که دیگه نبود دلیلش رو میدونست ...گردنبند پروانه ای شکل و طلایی دختر رو آروم از تو گردنش در آورد و توی دستش فشرد....سرباز ها هانا رو بردند ...
پرش زمانی به چند روز بعد
به اسرار ملکه دوباره باید مراسمی برای انتخاب ملکه آینده قصر برگزار میشد دوباره غر غر ها و دعوا های ملکه مادر بین همدیگه ایجاد شد و که بالاخره یونگی به مراسم رفت و ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#YOONGI#SUGA
پارت ششم
_______
&بانویی که قراره انتخاب بشه ...کسی نیست جز... کیم هانا....
هانا لبخند زد و چند قدم جلو اومد و احترام گذاشت
&خوبه...برای مراسم جشن آماده بشید
حال*
ات: هانا ؟!...پس چرا من ملکه شدم؟!
@صبر کنید بانوی من
گذشته:
چند روزی از انتخاب شدن هانا به عنوان ملکه گذشته بود ...مراسم تاج گذاری دو روز دیگه بود ...سر همه افراد گرم بود هرکس کاری رو انجام میداد و قصر حسابی شلوغ شده بود ...تنها کسی مشکوکی رفتار میکرد کسی بود که از این ازدواج تاج گذاری راضی نبود ...
حال*
ات:منظورت امپراطوره؟!
@خیر بانوی من ...امپراطور تنها کسی بود که به این موضوع اهمیت نمی داد و اصلا هانا رو چند بار بیشتر ندیده بود
گذشته*
نیمه شب بود که هانا تو اقامتگاهش بود...بالاخره داشت میخوابید ...بعد از چند دقیقه که چشماش حسابی گرم شده بود صدای باز شدن در کشویی اومد و چند نفر آروم وارد
سریع از جاش بلند شد
&ش،شما کی هستید ؟!
هیچکدوم از اونها حرفی نمیزدن و فقط شمشیرشون رو جلو هانا گرفته بودن
&نشنیدید چی گفتم ؟!...شما کی هستید ؟!
£با زندگی خداحافظی کن
&چ،چ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که روی گلوش زخم عمیقی ایجاد شد و خون تمام لباس رو رنگی کرد ...صدای داد سرباز ها که داشتند اعلام میکردند چند نفر تو قصر ملکه هستند اومد ...
نیمه شب امپراطور رو صدا کردند و همه اهالی قصر به سمت اقامتگاه ملکه کیم رفتند ...امپراطور ، ملکه مادر ، وزیر جنگ همه و همه بُهت زده به صحنه روبرو نگاه میکرد کی میتونست همچین کار بی شرمانه و احمقانه ای کنه...یونگی سمت ملکه هانا رفت حصیری که روش انداخته بودن رو کنار زد و به صورت دختر نگاه انداخت ....اشکی از چشماش جاری شد که فقط خودش هانایی که دیگه نبود دلیلش رو میدونست ...گردنبند پروانه ای شکل و طلایی دختر رو آروم از تو گردنش در آورد و توی دستش فشرد....سرباز ها هانا رو بردند ...
پرش زمانی به چند روز بعد
به اسرار ملکه دوباره باید مراسمی برای انتخاب ملکه آینده قصر برگزار میشد دوباره غر غر ها و دعوا های ملکه مادر بین همدیگه ایجاد شد و که بالاخره یونگی به مراسم رفت و ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#YOONGI#SUGA
۱۲.۸k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.