اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
پارت چهارم
___
ویو ا.ت
روز بعد ورود دانش آموز جدید *
همه بچه ها داشتن در مورد دانش آموز انتقالی جدید حرف میزدن ...به اینکه چقدر خوشگله ، جذابه،کراشه ...هیچکس اسم و فامیلیش رو نمیدونست برای همین کمتر پیش از.ت میامدن ...
معلم و مدیر اومدن و همه نشستند
مدیر شروع به حرف زدن کرد
#خب بچه ها...یه دانش اموز انتقالی جدید داریم ...که قبل از اینکه بیان باید بگم یکسال از شما بزرگتر هستند پس ...احترام یادتون نره ...
جیمین اومد داخل ...همه با دیدن جیمین جا خوردن ...حداقل نصف کمتر بچه ها جیمین رو دیده بودند با من ...
@سلام ...من پارک جیمین هستم
&تو پسر عموی ا.تی؟!
جیمین لبخند خیلی کمرنگی زد و گفت
@بله پسر عموی ا.ت هستم ...و امیدوارم با هم کنار بیایم
#خب آقای پارک کجا میخوای بشینی ؟!
جیمین به صندلی کنار ا.ت که تهیونگ روش نشسته بود اشاره کرد ...
@من اونجا میخوام بشینم
تهیونگ نیشخندی زد ...
_متاسفم ولی باید جا های خالی رو انتخاب کنی ...من از اینجا بلند نمیشم
#اوه ...آقای پارک لطفا ببخشید ولی جای دیگه ای رو انتخاب کنید
جیمین بدون هیچ حرفی سمت یه میز که ردیف کنار ات بود رفت و نشست ...
#خب بچه ها من دیگه میرم
معلم درس رو داد که بعد از یک ساعت زنگ خورد ...همه حتی تهیونگ از کلاس بیرون رفتند
جیمین رفت کنار ا.ت... کیف و وسایل تهیونگ رو از روی میز کنار زد که باعث افتادنشون شد ....وسایل خودش رو اونجا گذاشت و نشست
ات:جیمین بلند شو دعوا درست نکن روز اولی...
@هیچی نمیشه
ات:اما...
@بهم اعتماد کن ...
زنگ خورد و کم کم همه بچه ها وارد کلاس شدند...تهیونگ با دیدن وضعیت روبروش سمت جیمین رفت و وسایل خودش رو گرفت و پرت کرد روی میز جیمین
_زود از اینجا بلند شو
@هه...چون تو داری میگی توقع داری انجام بدم ؟!
_نزار روز اولی که تو مدرسه هستی رو برات گند کنم پس از جای من بلند شو
@جای تو؟!...تو گفتی میتونم صندلی های خالی رو انتخاب کنم بشینم ...و زنگ تفریحی اینجا خالی بود ....پس من اینجا میشینم
_یا بلند میشی یا...
جیمین از جاش بلند شد و روبروی تهیونگ وایستاد
@یا چی؟!
تهیونگ یه مشت نثار صورت جیمین کرد که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#TAEHYUNG
پارت چهارم
___
ویو ا.ت
روز بعد ورود دانش آموز جدید *
همه بچه ها داشتن در مورد دانش آموز انتقالی جدید حرف میزدن ...به اینکه چقدر خوشگله ، جذابه،کراشه ...هیچکس اسم و فامیلیش رو نمیدونست برای همین کمتر پیش از.ت میامدن ...
معلم و مدیر اومدن و همه نشستند
مدیر شروع به حرف زدن کرد
#خب بچه ها...یه دانش اموز انتقالی جدید داریم ...که قبل از اینکه بیان باید بگم یکسال از شما بزرگتر هستند پس ...احترام یادتون نره ...
جیمین اومد داخل ...همه با دیدن جیمین جا خوردن ...حداقل نصف کمتر بچه ها جیمین رو دیده بودند با من ...
@سلام ...من پارک جیمین هستم
&تو پسر عموی ا.تی؟!
جیمین لبخند خیلی کمرنگی زد و گفت
@بله پسر عموی ا.ت هستم ...و امیدوارم با هم کنار بیایم
#خب آقای پارک کجا میخوای بشینی ؟!
جیمین به صندلی کنار ا.ت که تهیونگ روش نشسته بود اشاره کرد ...
@من اونجا میخوام بشینم
تهیونگ نیشخندی زد ...
_متاسفم ولی باید جا های خالی رو انتخاب کنی ...من از اینجا بلند نمیشم
#اوه ...آقای پارک لطفا ببخشید ولی جای دیگه ای رو انتخاب کنید
جیمین بدون هیچ حرفی سمت یه میز که ردیف کنار ات بود رفت و نشست ...
#خب بچه ها من دیگه میرم
معلم درس رو داد که بعد از یک ساعت زنگ خورد ...همه حتی تهیونگ از کلاس بیرون رفتند
جیمین رفت کنار ا.ت... کیف و وسایل تهیونگ رو از روی میز کنار زد که باعث افتادنشون شد ....وسایل خودش رو اونجا گذاشت و نشست
ات:جیمین بلند شو دعوا درست نکن روز اولی...
@هیچی نمیشه
ات:اما...
@بهم اعتماد کن ...
زنگ خورد و کم کم همه بچه ها وارد کلاس شدند...تهیونگ با دیدن وضعیت روبروش سمت جیمین رفت و وسایل خودش رو گرفت و پرت کرد روی میز جیمین
_زود از اینجا بلند شو
@هه...چون تو داری میگی توقع داری انجام بدم ؟!
_نزار روز اولی که تو مدرسه هستی رو برات گند کنم پس از جای من بلند شو
@جای تو؟!...تو گفتی میتونم صندلی های خالی رو انتخاب کنم بشینم ...و زنگ تفریحی اینجا خالی بود ....پس من اینجا میشینم
_یا بلند میشی یا...
جیمین از جاش بلند شد و روبروی تهیونگ وایستاد
@یا چی؟!
تهیونگ یه مشت نثار صورت جیمین کرد که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#TAEHYUNG
۹.۸k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.