●○•
●○•
🌹 نـــ✒ ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_ششم
#بخش_دوم
بلند گفتم:روسرے مو بدہ عوضے!
آرام خندید و گفت:نترس موهاتو نمیخورم!
آرام گفتم:باشہ جیغ نمیڪشم فقط ڪاریم نداشتہ باش!
یڪ قطرہ اشڪ از گوشہ چشم چپم چڪید.
از ڪنارم بلند شد و گفت:چیز دیگہ ندارے دهنتو ببندم؟! بہ تو اعتمادے نیس!
از اینڪہ ڪنارش موهایم باز بود داشتم آب میشدم،سرم را پایین انداختم.
چرا اینطور بود؟!
دور تا دور اتاق را نگاہ ڪرد،دنبال چیزے براے بستن دهانم بود.
چرا چاقویے چیزے همراهش نیاوردہ بود؟!
همانطور ڪہ سرم پایین بود گفتم:میبینے ڪہ ساڪتم.
موهایم مقابل صورتم ریختہ بودند،لبم را گزیدم و ادامہ دادم:تو اون ڪشو سہ تا النگو و یہ جفت گوشوارہ ے طلامہ.
اتاق بغلے ام توے ڪمد دیوارے یڪم پول و طلا هس بردار فقط زود برو!
سرم را بلند ڪردم و ڪمے سرم را تڪان دادم تا موهایم از مقابل صورتم ڪنار برود:گردنبندمم هس!
نمیتوانستم خوب ببینمش،موهایم ڪامل از مقابل صورتم ڪنار نرفتہ بود.
آرام بہ سمتم آمد،بیشتر ڪتونے هاے گران قیمت آدیداس مشڪے رنگش را میدیدم!
مقابلم ایستاد،ڪمے خم شد.
دستش را بہ سمت گردنم برد و گردبندم را با دست گرفت.
پلاڪش را لمس ڪرد و آرام نوشتہ ے پلاڪم را خواند:آیہ!ه
چند لحظہ بعد گردنبندم را رها ڪرد و گفت:من براے این چیزا اینجا نیومدم!
تعجب ڪردم،پس براے چہ بہ خانہ مان آمدہ بود؟!
نفسے ڪشید و بہ سمت در اتاق رفت.
در را باز ڪرد و از اتاق خارج شد.ه
صدایش از پذیرایے آمد:دو سہ دیقہ ام همینطور ساڪت باشے رفتم!
قلبم تند تند مے تپید،صداے باز و بستہ شدن در آمد.
نفسے از سر آسودگے ڪشیدم و گردنم را تڪان دادم.
صداے شڪستن استخوان هاے گردنم بلند شد.
صداے قدم هایش از حیاط آمد،پنجرہ ے اتاق باز بود.
سرم را بہ سمت پنجرہ برگرداندم،ڪنار دیوار ایستادہ بود؛میخواست از روے دیوار برود ڪہ نگاهش بہ من افتاد.
مڪث ڪرد،چند ثانیہ بہ چشمانم زل زد و پرید روے دیوار!
چشمانم را بستم،خدا را شڪر رفت۰۰۰!
✍ 🏻 نویسنده:لیلے سلطانے
Instagram:Leilysoltaniii
•○● @AYEH_HAYEH_JONON ●○•
👈 🏻 ڪپے تنها با ذڪر نام نویسندہ مورد رضایت است👉 🏻
https://t.me/joinchat/AAAAAEkU1CC-SvlAqrtMYg
🌹 نـــ✒ ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_ششم
#بخش_دوم
بلند گفتم:روسرے مو بدہ عوضے!
آرام خندید و گفت:نترس موهاتو نمیخورم!
آرام گفتم:باشہ جیغ نمیڪشم فقط ڪاریم نداشتہ باش!
یڪ قطرہ اشڪ از گوشہ چشم چپم چڪید.
از ڪنارم بلند شد و گفت:چیز دیگہ ندارے دهنتو ببندم؟! بہ تو اعتمادے نیس!
از اینڪہ ڪنارش موهایم باز بود داشتم آب میشدم،سرم را پایین انداختم.
چرا اینطور بود؟!
دور تا دور اتاق را نگاہ ڪرد،دنبال چیزے براے بستن دهانم بود.
چرا چاقویے چیزے همراهش نیاوردہ بود؟!
همانطور ڪہ سرم پایین بود گفتم:میبینے ڪہ ساڪتم.
موهایم مقابل صورتم ریختہ بودند،لبم را گزیدم و ادامہ دادم:تو اون ڪشو سہ تا النگو و یہ جفت گوشوارہ ے طلامہ.
اتاق بغلے ام توے ڪمد دیوارے یڪم پول و طلا هس بردار فقط زود برو!
سرم را بلند ڪردم و ڪمے سرم را تڪان دادم تا موهایم از مقابل صورتم ڪنار برود:گردنبندمم هس!
نمیتوانستم خوب ببینمش،موهایم ڪامل از مقابل صورتم ڪنار نرفتہ بود.
آرام بہ سمتم آمد،بیشتر ڪتونے هاے گران قیمت آدیداس مشڪے رنگش را میدیدم!
مقابلم ایستاد،ڪمے خم شد.
دستش را بہ سمت گردنم برد و گردبندم را با دست گرفت.
پلاڪش را لمس ڪرد و آرام نوشتہ ے پلاڪم را خواند:آیہ!ه
چند لحظہ بعد گردنبندم را رها ڪرد و گفت:من براے این چیزا اینجا نیومدم!
تعجب ڪردم،پس براے چہ بہ خانہ مان آمدہ بود؟!
نفسے ڪشید و بہ سمت در اتاق رفت.
در را باز ڪرد و از اتاق خارج شد.ه
صدایش از پذیرایے آمد:دو سہ دیقہ ام همینطور ساڪت باشے رفتم!
قلبم تند تند مے تپید،صداے باز و بستہ شدن در آمد.
نفسے از سر آسودگے ڪشیدم و گردنم را تڪان دادم.
صداے شڪستن استخوان هاے گردنم بلند شد.
صداے قدم هایش از حیاط آمد،پنجرہ ے اتاق باز بود.
سرم را بہ سمت پنجرہ برگرداندم،ڪنار دیوار ایستادہ بود؛میخواست از روے دیوار برود ڪہ نگاهش بہ من افتاد.
مڪث ڪرد،چند ثانیہ بہ چشمانم زل زد و پرید روے دیوار!
چشمانم را بستم،خدا را شڪر رفت۰۰۰!
✍ 🏻 نویسنده:لیلے سلطانے
Instagram:Leilysoltaniii
•○● @AYEH_HAYEH_JONON ●○•
👈 🏻 ڪپے تنها با ذڪر نام نویسندہ مورد رضایت است👉 🏻
https://t.me/joinchat/AAAAAEkU1CC-SvlAqrtMYg
۳.۳k
۲۹ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.