همیشه دلم براش تنگ میشه

همیشه دلم براش تنگ میشه...
حتی وقتی یاد رفتار های سردش میفتم که با وجود دوستم گرم میشد...
حتی وقتی لبخندهای زوری و تلخش با دیدن دوستم شیرین و زیبا میشد...
حتی وقتی دستای یخ زده اش با گرفتن دستای دوستم کوره ی اتش میشد...
حتی وقتی که نگاه ترسناک وحشیش با دیدن دوستم مهربون و اروم میشد...
اگه باهام خوب نبود...مهربون نبود‌...دوستم نداشت...رفتاراش سرد بود...ولی دوستش داشتم...
میزارم بره که رفتارش گرم...لبخندش شیرین و زیبا...دستاش کوره ی اتیش...نگاش مهربون و اروم باشه برای همیشه...
فقط یه سوال مگه من عاشقش نبودم چرا پس با من حالش خوب نبود چرا با من سرد بود؟؟؟