پارت 《3》
پارت 《3》
بعدش خوابیدم...
ویو کوک...
ا.ت بعد از اینکه ظرف هارو شست رفت تو اتاقش و خوابید منم پایین تنها بودم و به تهیونگ و چند تا از دوستام زنگ زدم تا بیان خونمون(مشر*وب خوری)
دوستام اومدن و مشر**وب آوردم باهم خوردیم من بیشتر از همشون خوردم
ویو ا.ت:
از خواب پاشدم داشتم از پله ها میومدم پایین که صدای خنده ی چند نفر و شنیدم یواش پایین تر رفتم تا ببینم کیه که دیدم باز این مثل همیشه دوستاشو دعوت کرده و مسته خدا میدونه میخواد باهام چی کار کنه
ویو کوک:
حسابی مست کرده بودم و دوستام رفتن منم روی مبل نشسته بودم که ا.ت اومد پایین
کوک: بیب؟
از اینکه منو بیب صدا میزد بدم میومد ولی مجبور میشدم دیگه چیکار کنم رفتم آب خوردم
بهش جوابی ندادم که بلند شد و پشت سرم اومد
کوک: مگه با تو نیستم(مست)
ا.ت: چیه
کمرم و گرفت و منو گذاشت رو کابینت
ا.ت: ولم کن
دوتا دستاش رو کنارم گذاشت...
بعدش خوابیدم...
ویو کوک...
ا.ت بعد از اینکه ظرف هارو شست رفت تو اتاقش و خوابید منم پایین تنها بودم و به تهیونگ و چند تا از دوستام زنگ زدم تا بیان خونمون(مشر*وب خوری)
دوستام اومدن و مشر**وب آوردم باهم خوردیم من بیشتر از همشون خوردم
ویو ا.ت:
از خواب پاشدم داشتم از پله ها میومدم پایین که صدای خنده ی چند نفر و شنیدم یواش پایین تر رفتم تا ببینم کیه که دیدم باز این مثل همیشه دوستاشو دعوت کرده و مسته خدا میدونه میخواد باهام چی کار کنه
ویو کوک:
حسابی مست کرده بودم و دوستام رفتن منم روی مبل نشسته بودم که ا.ت اومد پایین
کوک: بیب؟
از اینکه منو بیب صدا میزد بدم میومد ولی مجبور میشدم دیگه چیکار کنم رفتم آب خوردم
بهش جوابی ندادم که بلند شد و پشت سرم اومد
کوک: مگه با تو نیستم(مست)
ا.ت: چیه
کمرم و گرفت و منو گذاشت رو کابینت
ا.ت: ولم کن
دوتا دستاش رو کنارم گذاشت...
۵.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۳