فیکیونگی

فیک‌یونگی
part①⑦
ــــــ²⁰مین‌بعد‌ـــــــــ
اهاااا...میتونم برم فرانسه!...بهترین کار همینه، هر وقت آبا از آسیاب افتاد دوباره برگردم اینجا...تا اون موقع..میتونم..میتونم ی باند مافیا ترتیب بدم! باید سخت تلاش کنم!
ادمین‌ویو(های عیزان)
ات رف سمت اتاقش...تمام وسایل نورد نیازش رو برداشت..ی نامه هم برای داداشش ک از جونش براش عزیز تر بود گذاشت:
سلام داداشی،من برای ی مدت خیلیی کوتاهی میرم...ولی قول میدم ک برمیگردم...خیلی زود،سعی کن ب من فکر نکنی و ب زندگیت ادامه بدی..
از طرف اجی...دوستت دارم♡
با نوشتن این نامه، قطره اشکی مزاحم ات شد...کم کم هق هقش بلند شد...اشکاشو پس زدو بلند شد...ب سمت در رفت
ات ـ خدافظ...متاسفم بابت همچی*گریه*
ات رفت و در خونه رو بست
ب سمت فرودگاه رفت(اینجا بگم ات بیلیط گرفته بود)
نوبت پرواز ات شد، ات وارد هواپیما شدو راهی فرانسه شد....
کوک‌ویو
رفتم تو خونه‌ی اجیم...دیدم...لامپا خاموشه، با خودم گفتم شاید خابه
کوک ـ ات...اتتتتت*داد*
دیگه داشتم نگران میشدم
وارد اتاق ات شد...با نامه‌ای ک روی تخت بود روبه رو شد
نامه رو خوند..اشک گونه‌ش رو اشغال کرد
کم کم صدای هق هقاش بلند شد..
ـــــــــــــــــــــــــــــ
خودم کم کم داره گریه‌م میگیره😿
دیدگاه ها (۷)

فیک‌یونگیpart⅛(پارت اخر) ته‌ویوداشتم با یونتان بازی میکردم ک...

این متنو کپی کن و اسمتو جزو اسمای زیر بزار و منتشر کن یه تا ...

فیک‌یونگیpart①⑥دیدم ات پتش زمینه...کسیم اونجا نبودنمیدونم چر...

فیک‌یونگیpart(1)(5)سوهوـ یونا کجاس پس؟ ات ـ فک کنم باهام قهر...

تک پارتی از جیهوپ

اسم رمان : jk ✨ ویو ی ات: اومد جلوم و گفت کیفت اوفتاده خان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط