part1
part1
+ اوه لعنتی ساعت ۱۱ و نیم شدههههه
هنوز به ساعت اینجا عادت نکرده بودم . خب طبیعی بود من فقط چند ماه بود که به این کشور اومده بودم . نگاهی به دور و برم انداختم اونجو و لیسو هنوز خواب بودن . اونا اولین کسایی بودن که تونستم تو این کشور باهاشون دوست بشم و همینطور بهترین همخونه های دنیا سریع کیف لوازم ارایشمو برداشتم و به طرف حموم دویدم . یه حموم پنج دقیقه کردم و همونجا یه ارایش ملایم کردم . بیرون اومدم که اونجو سرشو خوابالو بلد کرد و گفت : یااا کجااا?
+ یادت رفته امروز تست دارم ??
اونجو ساعتو نگاه کرد و با همون چشمای گرد شده جیغ کشید
- بدوووووووو ا/تتتت ...
با جیغش لیسو تو جاش نشست و با تعجب به دورو برش نگاه میکرد
+ اونجووو یواااش . شماها بخوابین من بهتون خبر میدم
لیسو که تازه گرفت جریانو گفت
~ یک درصد فکر کن ما تنهات بزاریم .تو برو ما خودمونو میرسونیم
لبخندی زدم و از خونه اومدم بیرون . اه لعنتی یادم رفته بود من اینجا ماشین ندارمممم . یه تاکسی گرفتم به سمت کمپانی راه افتادم . تو راه خیلی فکر کردم . یعنی این زیاده روی نیست? برای دختر دانشجویی مثل من که حتی اهل ابن کشور نیست و اصلا سنشم به ایدلا نمیخوره میتونه به رویاش برسه ? درسته که به اجبار بابام تو رشته پزشکی تحصیلمو ادامه دادم ولی پشیمون نیستم من اینجا بودنمو مدیون تحصیلمم وگرنه هیچ وقت انقدر بهش نزدیک نمیشدم ..
تو همین فکر بودم که راننده صدام کرد : خانم رسیدیم
+ ممنون
+ اوه لعنتی ساعت ۱۱ و نیم شدههههه
هنوز به ساعت اینجا عادت نکرده بودم . خب طبیعی بود من فقط چند ماه بود که به این کشور اومده بودم . نگاهی به دور و برم انداختم اونجو و لیسو هنوز خواب بودن . اونا اولین کسایی بودن که تونستم تو این کشور باهاشون دوست بشم و همینطور بهترین همخونه های دنیا سریع کیف لوازم ارایشمو برداشتم و به طرف حموم دویدم . یه حموم پنج دقیقه کردم و همونجا یه ارایش ملایم کردم . بیرون اومدم که اونجو سرشو خوابالو بلد کرد و گفت : یااا کجااا?
+ یادت رفته امروز تست دارم ??
اونجو ساعتو نگاه کرد و با همون چشمای گرد شده جیغ کشید
- بدوووووووو ا/تتتت ...
با جیغش لیسو تو جاش نشست و با تعجب به دورو برش نگاه میکرد
+ اونجووو یواااش . شماها بخوابین من بهتون خبر میدم
لیسو که تازه گرفت جریانو گفت
~ یک درصد فکر کن ما تنهات بزاریم .تو برو ما خودمونو میرسونیم
لبخندی زدم و از خونه اومدم بیرون . اه لعنتی یادم رفته بود من اینجا ماشین ندارمممم . یه تاکسی گرفتم به سمت کمپانی راه افتادم . تو راه خیلی فکر کردم . یعنی این زیاده روی نیست? برای دختر دانشجویی مثل من که حتی اهل ابن کشور نیست و اصلا سنشم به ایدلا نمیخوره میتونه به رویاش برسه ? درسته که به اجبار بابام تو رشته پزشکی تحصیلمو ادامه دادم ولی پشیمون نیستم من اینجا بودنمو مدیون تحصیلمم وگرنه هیچ وقت انقدر بهش نزدیک نمیشدم ..
تو همین فکر بودم که راننده صدام کرد : خانم رسیدیم
+ ممنون
۱۳.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.