اولین نامه عزیزترین عزیز من

اولین نامه، عزیزترین عزیز من.
ای‌کاش هیچوقت از زمین بازی جدا نمی‌شدم.
روی نیمکت نمی‌نشستم و تو را ملاقات نمی‌کردم.
من نمی‌دانستم که آن مکالمه ی کوتاه و آن نگاه
شیرین مرا می‌کشد به بیماری، نمی‌دانستم دل
می‌بندم به خنده‌های ریز تو، فکر نمی‌کردم که
دل ببندم به پسری که در جمعی شلوغ گوشه‌ای
می‌نشست و برای خودش آهنگی پخش میکرد.
در واقع حتی نمی‌دانستم که آن روز قرار است
با تو ملاقات کنم، من فقط خسته بودم و تنها.
پس نشستم و تو آنجا بودی، درست کنار من.
چرا آن روز کنار تو خالی بود؟ چرا آنجا نشسته
بودی؟ اصلا چرا من خسته شدم و به سمت آن
نیمکت چوبی و قدیمی آمدم؟ چرا باهم همکلام
شدیم؟ نمیدانم، اما فکر میکردم هرگز نمی‌روی.
خیال میکردم حالا که من و تو همدیگر را اتفاقی
ملاقات کردیم هیچ چیز میانمان فاصله‌ نخواهد
انداخت، اما حالا تو نیستی و انگار که از همان
لحظه ی اول اشتباه فکر میکردم.
-کیم تهکوک.
دیدگاه ها (۰)

من روت حساب کرده بودم، باور کرده بودمشاید عشق واقعا اون دروغ...

الانو نگاه نکن که من تنها نشستم با خودم از توحرف میزنم، ی شب...

تو دقیقا مثل نوشته ی روی پاکت سیگـار میمونی که نوشته ترکِ سی...

—مـن‌وتـو،برایِ‌مـا‌شـدن‌ساختـه‌نشـده‌بودیـم..برای من و تو، ...

من چه می دانستم که دل عاشق را می دَرنداز درون سینه ام قلب و ...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط