{ ددی مافیایی من }
{ ددی مافیایی من }
{ فصل 2 }
تهیونگ ویو :
اهههه دوباره این هیونجین نقشه هامو به باد داد
رفتم دمه دره اتاقه بارام رو زدم که گفت
بارام : بیا داخل
تهیونگ : سلام دختره کیوتم
بارام : یاااااا بابا مگه بهت نگفته بودم به من نگو کیوت ؟
بارام : نا سلامتی من بزرگترین و ترسناک ترین مافیای کره ام
تهیونگ : درسته که بزرگترین مافیای کره ای ولی هنوزم برای من همون دختر کوچولوی کیوته شیطونی
بارام : خب بابایی کاری داشتی که اومدی ؟
تهیونگ : خب فکر کنم که بدونی هیونجین نقشه هامون رو خراب کرد نه ؟
بارام : اره بابا فهمیدم
تهیونگ : فکر کنم باید نقطه ضعفه این هیونجینو پیدا کنیم
هیونجین : تو نمیدونی که نقطه ضعفش چیه ؟
بارام : نه نمیدونم
جیا : اووو دختر و پدر دارین چیکار میکنید ؟
تهیونگ : هیچی نفسم هیچ کاری نمیکنیم
جیا : پس شام امادست بیاید برای شام
بارام : باشه مامان
بارام : خب بابا بریم ؟
تهیونگ : بریم دخترم بریم
بارام ویو :
با بابا رفتیم و سره میز نشستیم داشتیم غذامون رو میخوردیم که مامان گفت
جیا : بازم هیونجین کاری کرده ؟
تهیونگ : اره
جیا : دنباله یه نقطه ضعف ازشیم ولی چیزی در موردش نمیدونیم
جیا : ولی من میدونم
تهیونگ : چـ چی ؟
جیا : پسرش یونجون نقطه ضعفشه
بارام : ولی مامان تو از کجا میدونی ؟
جیا : تا یک ساله به دنیا اومدنه تو ما باهم خوب بودیم و اون موقع یونجون پسرش به دنیا اومده بود و روی پسرش خیلی حساس بود و دسته کسی نمیدادش
تهیونگ : اوممم پس نقطه ضعفش پسرشه
تهیونگ : بارام
بارام : بله بابا ؟
تهیونگ : میتونی یکاری برام انجام بدی ؟
بورام : چه کاری ؟
تهیونگ : برو و پسره هیونجین رو بیار و گروگان بگیر
{ فصل 2 }
تهیونگ ویو :
اهههه دوباره این هیونجین نقشه هامو به باد داد
رفتم دمه دره اتاقه بارام رو زدم که گفت
بارام : بیا داخل
تهیونگ : سلام دختره کیوتم
بارام : یاااااا بابا مگه بهت نگفته بودم به من نگو کیوت ؟
بارام : نا سلامتی من بزرگترین و ترسناک ترین مافیای کره ام
تهیونگ : درسته که بزرگترین مافیای کره ای ولی هنوزم برای من همون دختر کوچولوی کیوته شیطونی
بارام : خب بابایی کاری داشتی که اومدی ؟
تهیونگ : خب فکر کنم که بدونی هیونجین نقشه هامون رو خراب کرد نه ؟
بارام : اره بابا فهمیدم
تهیونگ : فکر کنم باید نقطه ضعفه این هیونجینو پیدا کنیم
هیونجین : تو نمیدونی که نقطه ضعفش چیه ؟
بارام : نه نمیدونم
جیا : اووو دختر و پدر دارین چیکار میکنید ؟
تهیونگ : هیچی نفسم هیچ کاری نمیکنیم
جیا : پس شام امادست بیاید برای شام
بارام : باشه مامان
بارام : خب بابا بریم ؟
تهیونگ : بریم دخترم بریم
بارام ویو :
با بابا رفتیم و سره میز نشستیم داشتیم غذامون رو میخوردیم که مامان گفت
جیا : بازم هیونجین کاری کرده ؟
تهیونگ : اره
جیا : دنباله یه نقطه ضعف ازشیم ولی چیزی در موردش نمیدونیم
جیا : ولی من میدونم
تهیونگ : چـ چی ؟
جیا : پسرش یونجون نقطه ضعفشه
بارام : ولی مامان تو از کجا میدونی ؟
جیا : تا یک ساله به دنیا اومدنه تو ما باهم خوب بودیم و اون موقع یونجون پسرش به دنیا اومده بود و روی پسرش خیلی حساس بود و دسته کسی نمیدادش
تهیونگ : اوممم پس نقطه ضعفش پسرشه
تهیونگ : بارام
بارام : بله بابا ؟
تهیونگ : میتونی یکاری برام انجام بدی ؟
بورام : چه کاری ؟
تهیونگ : برو و پسره هیونجین رو بیار و گروگان بگیر
۹.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.