فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : اخر
جیا ویو :
اون روز رو کلی با پسرا خندیدیم و خوش گذروندیم
ووووو....
پایان
بارام : اوممم مامان این داستانه اشنا شدنت با بابا بود ؟
بارام : اره دختره خوشگلم
بارام : بعد از چند وقت من داخله شکمت اومدم ؟
( دختره تهیونگ و جیا ۶ سالشه )
جیا : ااممممم دو روز بعد از ازدواج من و بابات سره تو باردار شدم
بارام : ولی دوستای من میگن مامانا بعد از یکسال که بگذره باردار میشن
جیا : اره ولی خب بابای تو کلا با همه فرق داره
بارام : چی ؟
جیا : هیچی دخترم
تهیونگ : اوووو دختر و همسره گلم چطورن ؟
بارام : اپا
تهیونگ : بیا دختره خوشگلم بیا باباتو بوس کن که انرژی بگیره
بارام : ( تهیونگ رو بوس کرد )
جیا : یااااا کیم تهیونگ مثله اینکه منو یادت رفته
تهیونگ : مگه میشه عشقه زندگیم از یادم بره ؟
تهیونگ : برای تو یچیزه بهتر دارم
جیا : چی داری ؟
تهیونگ : شب داخله اتاق میفهمی
جیا : اومممم پس یه چیزیو بهم میدی که بقیه نمیتونن داشته باشنش ؟
تهیونگ : دقیقا
جیا : باشه اینم خوبه
تهیونگ : عشقه خودمی
تهیونگ : بیاید بغلم
( ته اینو گفت و سه تامون همو بغل کردیم )
جیا :
خب این داستانه زندگیه منه بچه ها
درسته که داخلش سختی زیاد بود ولی پشته هر ناراحتی و سختی ارامش و خوشحالی هست
درست مثله داستانه زندگیه من
بایییییی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخیشششش بالاخره ماله فصل ۱ تمام شد 🗿💔
پارت : اخر
جیا ویو :
اون روز رو کلی با پسرا خندیدیم و خوش گذروندیم
ووووو....
پایان
بارام : اوممم مامان این داستانه اشنا شدنت با بابا بود ؟
بارام : اره دختره خوشگلم
بارام : بعد از چند وقت من داخله شکمت اومدم ؟
( دختره تهیونگ و جیا ۶ سالشه )
جیا : ااممممم دو روز بعد از ازدواج من و بابات سره تو باردار شدم
بارام : ولی دوستای من میگن مامانا بعد از یکسال که بگذره باردار میشن
جیا : اره ولی خب بابای تو کلا با همه فرق داره
بارام : چی ؟
جیا : هیچی دخترم
تهیونگ : اوووو دختر و همسره گلم چطورن ؟
بارام : اپا
تهیونگ : بیا دختره خوشگلم بیا باباتو بوس کن که انرژی بگیره
بارام : ( تهیونگ رو بوس کرد )
جیا : یااااا کیم تهیونگ مثله اینکه منو یادت رفته
تهیونگ : مگه میشه عشقه زندگیم از یادم بره ؟
تهیونگ : برای تو یچیزه بهتر دارم
جیا : چی داری ؟
تهیونگ : شب داخله اتاق میفهمی
جیا : اومممم پس یه چیزیو بهم میدی که بقیه نمیتونن داشته باشنش ؟
تهیونگ : دقیقا
جیا : باشه اینم خوبه
تهیونگ : عشقه خودمی
تهیونگ : بیاید بغلم
( ته اینو گفت و سه تامون همو بغل کردیم )
جیا :
خب این داستانه زندگیه منه بچه ها
درسته که داخلش سختی زیاد بود ولی پشته هر ناراحتی و سختی ارامش و خوشحالی هست
درست مثله داستانه زندگیه من
بایییییی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخیشششش بالاخره ماله فصل ۱ تمام شد 🗿💔
۱۲.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.