تک پارتی درخواستی نامجین ( پارت ۳ و اخری )
تک پارتی درخواستی نامجین ( پارت ۳ و اخری )
میخواستن برن که حرفی مانع رفتنشون شد
ریس : ببخشید میتونم ازتون یه سوالی کنم
کوک : بله
ریس : من با ایشون بودم ( اشاره به نامجون )
نامجون : بله میتونین
ریس : شما عاشق دخترم شدین
نامجون : چییییی اون خانم دختره شما بود
ریس : بله . حالا عاشق دخترم شدین یا نه ؟
نامجون باخجالتی سرش رو پایین انداخت و گفت
نامجون : بله
تهیونگ : مردیک.............
تهیونگ که میخواست چیزی بگه ریس مانع حرفش شد
ریس : تهیونگ
تهیونگ : ها
ریس : ساکت باش . حالا چند سالته
کوک : من نامجون ۱۸ سالمونه
ریس : چه رشته ای میخونی
کوک : کامپیوتر
ریس : نامجون هم همینطور؟؟؟
کوک تو ذهنش: ( چه سری پسر خاله شد من بهش نامجون میگفتم کلمو میکند که من بهش هیونگ بگم حالا این مردیکه راحت بهش میکه نامجون )
ریس : اقا
کوک : بله
ریس : پرسیدم نامجون هم همینطور
کوک : بله
ریس : پس میتونه با دخترم ازدواج کنه
نامجون باذوق گفت : چییییی
تهیونگ : چراانقدر یهویی پدر
ریس : چون شرکتمون به یک کار بلد با کامپیوتر نیاز داره و وقتی هم ایشون دخترمو دوس داره و کار با کامپیوتر رو بلده چه بهتر که دامادم بشه
تهیونگ : اخه من از این خوشم نمیاد
کوک : کی گفته تو باید خوشت بیاد بیریخت جهانی
تهیونگ : خود بیریختی دختره ی زشت هویجی
کوک : به من نگو هویج بیریخت جهانی
تهیونگ : مگه دروغ میگم
کوک : معلومه که اره
ریس : بس کنید دیگه مثل سگ و گربه به جون هم افتادین
ویو نامجون
ریس داشت حرف میزد که جین رو دیدم ناراحت داشت با چمدون از رستوران خارج می شد سریع رفتم سمتش
نامجون : جین چرا داری میری
جین : اسم منو از کجا میدونی
نامجون : پدرت بهم گفت
جین : پدرم ؟
نامجون : اره . راستی منم نامجونم از دیدنت خوشبختم
جین : همچنین
نامجون : کجا میرفتی
جین : پدرم اخراجم کرد
نامجون : خب بیا بریم
جین : ببخشید ؟؟؟؟
نامجون : بله
جین : شما کجا
نامجون : از این به بعد تو همسر من هستی
تماممممممم
خببب .....
یکم اخرش چرت شد ببخشید
و فکر میکنید واکنش جین اون لحظه چی باشه؟؟؟؟ خوشحال شه یا ناراحت عصبی شه یا تعجب کنه
نظرتون رو بگید
میخواستن برن که حرفی مانع رفتنشون شد
ریس : ببخشید میتونم ازتون یه سوالی کنم
کوک : بله
ریس : من با ایشون بودم ( اشاره به نامجون )
نامجون : بله میتونین
ریس : شما عاشق دخترم شدین
نامجون : چییییی اون خانم دختره شما بود
ریس : بله . حالا عاشق دخترم شدین یا نه ؟
نامجون باخجالتی سرش رو پایین انداخت و گفت
نامجون : بله
تهیونگ : مردیک.............
تهیونگ که میخواست چیزی بگه ریس مانع حرفش شد
ریس : تهیونگ
تهیونگ : ها
ریس : ساکت باش . حالا چند سالته
کوک : من نامجون ۱۸ سالمونه
ریس : چه رشته ای میخونی
کوک : کامپیوتر
ریس : نامجون هم همینطور؟؟؟
کوک تو ذهنش: ( چه سری پسر خاله شد من بهش نامجون میگفتم کلمو میکند که من بهش هیونگ بگم حالا این مردیکه راحت بهش میکه نامجون )
ریس : اقا
کوک : بله
ریس : پرسیدم نامجون هم همینطور
کوک : بله
ریس : پس میتونه با دخترم ازدواج کنه
نامجون باذوق گفت : چییییی
تهیونگ : چراانقدر یهویی پدر
ریس : چون شرکتمون به یک کار بلد با کامپیوتر نیاز داره و وقتی هم ایشون دخترمو دوس داره و کار با کامپیوتر رو بلده چه بهتر که دامادم بشه
تهیونگ : اخه من از این خوشم نمیاد
کوک : کی گفته تو باید خوشت بیاد بیریخت جهانی
تهیونگ : خود بیریختی دختره ی زشت هویجی
کوک : به من نگو هویج بیریخت جهانی
تهیونگ : مگه دروغ میگم
کوک : معلومه که اره
ریس : بس کنید دیگه مثل سگ و گربه به جون هم افتادین
ویو نامجون
ریس داشت حرف میزد که جین رو دیدم ناراحت داشت با چمدون از رستوران خارج می شد سریع رفتم سمتش
نامجون : جین چرا داری میری
جین : اسم منو از کجا میدونی
نامجون : پدرت بهم گفت
جین : پدرم ؟
نامجون : اره . راستی منم نامجونم از دیدنت خوشبختم
جین : همچنین
نامجون : کجا میرفتی
جین : پدرم اخراجم کرد
نامجون : خب بیا بریم
جین : ببخشید ؟؟؟؟
نامجون : بله
جین : شما کجا
نامجون : از این به بعد تو همسر من هستی
تماممممممم
خببب .....
یکم اخرش چرت شد ببخشید
و فکر میکنید واکنش جین اون لحظه چی باشه؟؟؟؟ خوشحال شه یا ناراحت عصبی شه یا تعجب کنه
نظرتون رو بگید
۴.۷k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.