عروسکم

پارت : ۲۵
راوی : تهیونگ جنی رو رسوند خونه و جنی بدون هیچ مکالمه ای رفت
ویو ته :
نمیدونستم باید چیکار کنم اما فقط خدا فردا یادش بیاد امشب و چیکار میکنه ، هیچ نظریه ای ندارم
ولش کن امشب و بچسب
راوی : تهیونگ یه اهنگ ملایم گذاشت و با سرعت زیاد به سمت خونه حرکت کرد
پیش لیزکوک :
ویو لیسا :
اما کوک رفتاراش خیلی بهتر از بقیه بود،درسته خیلی دعواییه اما اون خیلی بانمکه
لیسا : همینجا وایسا
کوک : خونتون اینجاس؟
لیسا : اره ، خوب من دیگه برم
کوک : ... .
لیسا : اها راستی میشه بچه ها چیزی ندونن
کوک : خوب باشه ولی تهیونگ میدونه
لیسا : پس باهاش هماهنگ کن
کوک : اوکیه
لیسا : بای بای
کوک : بابای

ویو لیسا :
از جونگ کوک خداحافظی کردم و در و باز کردم و وارد خونه شدم جنی رو مبل دراز کشیده بود و داشت فیلم میدید
لیسا : به به سلام خانم خانم ها
لیسا : الوووو
راوی:لیسا رفت نگاه کرد و دید جنی خوابه ، لیسا رفت و یه پتو اورد و انداخت روش که یهو گوشش زنگ خورد سریع رفت و گوشی رو جواب داد
لیسا : سلام بفرمایید
ته : سلام منم تهیونگ با اون یکی گوشی زنگ‌ زدم
لیسا : اها خوب کاری داشتی ؟
ته : زنگ زدم ببینم همه چی خوب بیش رفت
لیسا : اره خوب بود بد نبود
ته : خوب ، نتیجه ؟
لیسا : هیچی،باهم قرار گذاشتیم
ته : عالی
لیسا : اووومم
ته : راستی حال جنی خوبه؟
لیسا : اره دقیقا جلوم خوابیده
ته : خوبه
لیسا : اها راستی تو چی
ته : بزار خلاصه بگم بنگچان گفت من دوست شما رو ببرم خونش چون دوست شما مست بود و بعد نادمازل درخواست دادن بریم دور دور بعد درخواست دادن بریم بستنی بخوریم بعدم قهر کردن
لیسا : پس خیلی بهتون خوش نگذشته (ناراحت)
ته : نه نه نهنههه(ترسیده
لیسا : اروم چته
ته : اوممم ببخشید
لیسا : میبخشم
ته : نمک ، نه ولی جزو بهترین شبام بود
لیسا : عالیه
ته : کاری باری ؟
لیسا : نه
بای بای
پیش جیرز
رزی : خیلی خوش مزه بود مرسی
جیمین : خواهش
رزی : من دیگه برم
جیمین : اوکی بریم
پیش جینسو :
جیسو : اینجاس
جین : اها اوکی
جیسو : بای
جین : بای
ویو جیسو :
از خستگی داشتم میمردم که رزی رو اونور دیدم هردومون رفتیم سمت در خونه
جیسو : سلام خوش گذشت
رزی : سلام اره خوب بود
جیسو : اممم نگاه کن رزی بهتر رابطمون بین خودمون بمونه
رزی : همچنین
جیسو : هواست باشه لو ندی
رزی : نه بابا اوکیه
راوی : هردو بدون هیچ حرفی وارد خونه شدن و رفتن تو رخت خواب
راوی : خلاصه فردا صبح
ویو جنی :
صبح با صدای نکره خواهرم پاشدم
و بعد کارام رفتم لباس بپوشم
راوی : جنی پایین لباسشو گرفت و اروم داشت میکشید بالا که... .
دیشب یادش امد
نکته: همه چی یادش نیومد فقط صحنه ای که داشت میبوسیدش بغلش بود و لباسشو در اورد بود
ویو جنی :
یعنی من کامل جلوی تهیونگ لخت شدم
جنی : جییییغغفغغغغغ
دیدگاه ها (۸)

عروسکم

مهم

عروسکم

سخنان بنده

دختر جهنمی

بهترین دوستی ها پارت ۲و شروع کرد به فیزیک درس دادن زنگ تفریح...

نه اوکیه اونا چندتا خونه عادین:)#مود #خسته #افسرده #تنها #شک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط