💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 19🤍✨
(از زبان یونا)
داشتیم صبحانه میخوردیم و حرف میزدیم
بچه ها غرق حرف زدن بود و هر طرف یک صدا میومد .....
ی دقیقه رفتم تو فکر این که ممکنه ب خاطر این ک خواهر تهیونگ و دوست دختر کوکم بچه ها باهام بد بشن تا حالا بهش فکر نکرده بودم همش فکر میکردم ک واسه تهیونگ بد میشه و اذیت میشه ولی اونجوری ک فکر میکردم نبود و الان انگار رفتار بچه ها باهام سرد شده مخصوصاً کاترین کاترین دوست دو سه سالمه و بد جور طرفدار بی تی اسِ و بایساشم کوک و تهیونگن
کاترین باهامون تویه یک اتاق بود و احساس میکنم از دیشب یه جوری شده دیگه مثل سابق نیست ....
تو همین فکرت بودم ک کوک لپمو بوس کرد
کوک:عشقم کجایی جیوو ازت سوال پرسید
یکم هول کردم و گفتم
یونا:ا..ا..چیزه..هیچی هیچی یه دقه هواسم پرت شد
جیوو:یونا با تو بودما
جیوو:جونم اونی سوالت چی بود
جیوو:گفتم از برنامه ی امروز خبر داری تو با مدیر و پسرو دخترش خیلی خوبی چیزی میدونی
یونا:عااا اره فک کنم قراره امروز بریم جنگل
جیوو:چییییی
یونا:آروم باش اونی چیزی نیست ک فقط نگو نمیای لطفاً
مینجی:اوفففف یونا خدا بگم چیکارت کنه کاش الان نمیگفتی
یونا:عععع خب ببخشید دیگه ولی خودم میارمش خیالت راحت(اخرشو آروم گفت ک جیوو نشنوه)
جیوو:من نمیام
یونا:ععع نه دیگه اذیت نکن
جین:یااا یعنی چی نمیام
یونا:اصلا جیوو نیاد منم نمیام خوب شد
مینجی:پس منم نمیام
کوک:یعنی چی هی اینجا چ خبره
تهیونگ:😁😂فکر کنم من فهمیدم
جین:خب بگو دیگه
جیوو:تهیونگ چیزی بگی من میدونم با تو هاااا
تهیونگ:🤐دستاشو برد بالا و گفت
تهیونگ:باشه باشه آروم باش چیزی نمیگم ولی جین باید بدونه ها
یونا و مینجی:ساکتتت
تهیونگ:اوکییی
نامجون:دخترا مشکلی دارین
شوگا:عاااا نکنه شمام خوابتون میاد اگه آره پس منم نمیام همه باهم بریم بخوابیم
کوک:هیونگ جان دهنتو ببند ببینم چ خبره
شوگا:هی من از تو بزرگ ترم درست باهام حرف بزن
کوک:خب بابا باشههه
نامجون:عععع باز شما شروع کردین وایستین ببینیم مشکل چیه
جیهوپ :دخترا مشکلی دارین بگین همه باهم حلش کنیم خب
مینجی:اره داریم
جیوو:اوکی بگین
مینجی اومد دهن باز کنه ک پریدم وسط حرفشو گفتم
یونا:جیوو از حشره ها ب شدت میترسه و آخرین باری ک رفتیم جنگل کلی جیغ کشید و گریه کرد
جیوو:حالا نمیخواست انقد با جزئیات توضیح بدی
یونا:😅 ببخشید
جین:اووو ک اینطور
جیمین:خب ما کمکت میکنم
نامجون:راست میگه نترس ما حواسمون بهت هست
......ادامه داردددد
part 19🤍✨
(از زبان یونا)
داشتیم صبحانه میخوردیم و حرف میزدیم
بچه ها غرق حرف زدن بود و هر طرف یک صدا میومد .....
ی دقیقه رفتم تو فکر این که ممکنه ب خاطر این ک خواهر تهیونگ و دوست دختر کوکم بچه ها باهام بد بشن تا حالا بهش فکر نکرده بودم همش فکر میکردم ک واسه تهیونگ بد میشه و اذیت میشه ولی اونجوری ک فکر میکردم نبود و الان انگار رفتار بچه ها باهام سرد شده مخصوصاً کاترین کاترین دوست دو سه سالمه و بد جور طرفدار بی تی اسِ و بایساشم کوک و تهیونگن
کاترین باهامون تویه یک اتاق بود و احساس میکنم از دیشب یه جوری شده دیگه مثل سابق نیست ....
تو همین فکرت بودم ک کوک لپمو بوس کرد
کوک:عشقم کجایی جیوو ازت سوال پرسید
یکم هول کردم و گفتم
یونا:ا..ا..چیزه..هیچی هیچی یه دقه هواسم پرت شد
جیوو:یونا با تو بودما
جیوو:جونم اونی سوالت چی بود
جیوو:گفتم از برنامه ی امروز خبر داری تو با مدیر و پسرو دخترش خیلی خوبی چیزی میدونی
یونا:عااا اره فک کنم قراره امروز بریم جنگل
جیوو:چییییی
یونا:آروم باش اونی چیزی نیست ک فقط نگو نمیای لطفاً
مینجی:اوفففف یونا خدا بگم چیکارت کنه کاش الان نمیگفتی
یونا:عععع خب ببخشید دیگه ولی خودم میارمش خیالت راحت(اخرشو آروم گفت ک جیوو نشنوه)
جیوو:من نمیام
یونا:ععع نه دیگه اذیت نکن
جین:یااا یعنی چی نمیام
یونا:اصلا جیوو نیاد منم نمیام خوب شد
مینجی:پس منم نمیام
کوک:یعنی چی هی اینجا چ خبره
تهیونگ:😁😂فکر کنم من فهمیدم
جین:خب بگو دیگه
جیوو:تهیونگ چیزی بگی من میدونم با تو هاااا
تهیونگ:🤐دستاشو برد بالا و گفت
تهیونگ:باشه باشه آروم باش چیزی نمیگم ولی جین باید بدونه ها
یونا و مینجی:ساکتتت
تهیونگ:اوکییی
نامجون:دخترا مشکلی دارین
شوگا:عاااا نکنه شمام خوابتون میاد اگه آره پس منم نمیام همه باهم بریم بخوابیم
کوک:هیونگ جان دهنتو ببند ببینم چ خبره
شوگا:هی من از تو بزرگ ترم درست باهام حرف بزن
کوک:خب بابا باشههه
نامجون:عععع باز شما شروع کردین وایستین ببینیم مشکل چیه
جیهوپ :دخترا مشکلی دارین بگین همه باهم حلش کنیم خب
مینجی:اره داریم
جیوو:اوکی بگین
مینجی اومد دهن باز کنه ک پریدم وسط حرفشو گفتم
یونا:جیوو از حشره ها ب شدت میترسه و آخرین باری ک رفتیم جنگل کلی جیغ کشید و گریه کرد
جیوو:حالا نمیخواست انقد با جزئیات توضیح بدی
یونا:😅 ببخشید
جین:اووو ک اینطور
جیمین:خب ما کمکت میکنم
نامجون:راست میگه نترس ما حواسمون بهت هست
......ادامه داردددد
۳.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.