«مثلث عشقی»
«پارت چهارم»
ـ
ـ
ـ
(ا.ت میرسه خونه)
ـ
ـ
ـ
ا.ت: سلام؟؟ مامان؟؟ بابا؟؟
ـ
ـ
ـ
(پدر و مادر ا.ت میان و سوپرایزش میکنن و بغلش میکنن و میگن، افرین دخترم که به یه نفر کمک کردی، ما پول خیلی زیادی گرفتیمممم)
ـ
ـ
ـ
ا.ت توی مغزش: استغفرالله چی کمکی هم بودا،، مامان بابام بفهمن چجوری کمک کردم میکشن منو!)
ـ
ـ
ـ
(ا.ت میره داخل اتاقش و به یوری فکر میکنه و اتفاق دیشب، حس میکنه بیشتر از همیشه عاشق شده)
ـ
ـ
ـ
ا.ت: شماره ی یوری رو دارم، چی سیوش کنم؟؟ شاید یوری با قلب؟؟ شاید شازده؟ وای بیخیال همون اقای یوری خوبهه.
ـ
ـ
ـ
(ا.ت میره به سوپر مارکت تا بستنی و خوراکی بخره، سوپر مارکت کارکن جدیدی داشت، وقتی کارکن جدید ا.ت رو میبینه، تو نگاه اول عاشق میشه.)
ـ
ـ
ـ
کارکن: سلام! من جیسونم (◔‿◔)
ـ
ـ
ـ
ا.ت: سلام؟ خوشبختم منم ا.ت هستم.)
ـ
ـ
ـ
(ا.ت میره خونه)
ـ
ـ
ـ
(فرداش دوباره ا. ت میره سوپر مارکت، اون یارو رو میبینه، روز ها میره سوپر مارکت، و بلاخره جیسون بهش درخواست دوستی میده، ا.ت میگه:)
ـ
ـ
ـ
ا.ت: اما من دوست پسر دارم(چونکه ا. ت با یوری کیس رفته بود، فکر میکرد رابطشون خیلی نزدیکه، و اون نمیخواست با جیسون باشه و از اول هم عاشق یوری بود)
ـ
ـ
ـ
(جیسون جا خورد، اما نمیخواست ا. ت رو از دست بده، و گفت:)
ـ
ـ
ـ
جیسون: بیا فقط دوست معمولی باشیم!
ـ
ـ
ـ
(ا.ت بهش فکر کرد،اون بخاطر فقیر بودنش هیچ دوستی نداشت، پس قبول کرد.)
ـ
ـ
ـ
(روزها ا.ت و جیسون باهم حرف میزدن اما در حد دوست معمولی و رابطه ای نداشتن تا اینکه یه روز جیسون به ا.ت گفت: )
ـ
ـ
ـ
جیسون رو به ا.ت: میای بریم پارک همین محله؟
ـ
ـ
ـ
(ا. ت فکر میکرد جیسون دوست معمولیشه و حسی بهش نداره و چون حوصلش سر رفته بود قبول کرد.)
ـ
ـ
ـ
(اونها رفتن شهر بازی و کلی خوش گذروندن، و یوری همش به ا.ت زنگ میزد اما ا. ت صدای گوشیشو نمی شنید تا اینکه، ا. ت و جیسون روی صندلی نشسته بودن، جیسون به ا. ت میگه:)
ـ
ـ
ـ
جیسون: چند وقته میخوام یه چیزی رو بهت بگم.
ـ
ـ
ـ
ا. ت: چی؟
ـ
ـ
ـ
(جیسون کم کم به ا.ت نزدیک میشه)
ـ
ـ
ـ
ا. ت: چیکار میکنی!؟
ـ
ـ
ـ
(جیسون بزور ا. ت رو بغلش میگیره و لباشو نزدیک ا. ت میکنه)
ـ
ـ
ـ
(ا. ت هرچقدر دست و پا میزد و هرکاری میکرد بخاطر کوچولو بودنش کاری از دستش بر نمیومد.)
ـ
ـ
ـ
(جیسون داشت ا. ت رو میبوسید تا اینکه یهو سرو کله یوری پیدا شد.)
ـ
ـ
ـ
(یوری اومده بود دنبال ا.ت چون تلفنشو جواب نمیداد، و وقتی از مامانش پرسیده بود، مامانش گفت که با دوست جدیدش بیرونه و ا. ت رو پیدا کرد)
ـ
ـ
ـ
(دقیقا قبل از اینکه لبای جیسون به ا. ت بخوره یوری دوید و ا. ت رو کشید و پشتش قایم کرد و یه مشت محکم به جیسون زد)
ـ
ـ
ـ
p5
ـ
ـ
ـ
(برای پارت بعدی حتما حمایت کنیدد)
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.