ایستگاه اخر

ایستگاه اخر ...

با من همراه شو زیبای وحشی
انتظار در ایستگاه های بی مسافر کافیست
این عاشق از ماورای عشق
برای اغاز سفری بی بازگشت باتو راهیست

با بال سیمرغ ها اوج گرفتم
اسب تک شاخ زمان را تاخته ام
بر پشت اژدها سوار سوی تو امدم
من اخرین مسافر این ایستگاه اخرم

بیا دخترشب گیسو مو پریشان
پناه بگیر روی سینه این عاشقت
تا شمشیر زنم با نوازش دستانم
دست دراز باد را بر شولای گیسوانت

با من بیا ای زاده ی باران و طبیعت
سبزی نگاهت جنگلیست باران زده
گره باید زد تو را به دامان سبزه زارها
انجایی که دنیا تمام و تابلوی پایان زده

با من در قطار ارزوهایم همسفر باش
بال بگشا ققنوس وار سفری اغاز باید
افسانه خواهیم شد با سوختن از عشق
توبانوی اقیانوس، من مرد پر اعجاز شاید
#ساناز_هموطن
دیدگاه ها (۴)

ترانه ام رابه خاطر بسپارکه ایهام خوشی استاز ایهام زمزمه های ...

سر به بالین می نهم با چشم اشک آلود بی خواببا دلی آکنده از در...

گونه به گونه دست بدست سایه به سایهباران و بی باران چون لحظه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط