خیلی قشنگه بخونید در مورد یه جوان خوزستانی و سنی است که ن

خیلی قشنگه بخونید در مورد یه جوان خوزستانی و سنی است که نامش «ابوحسن حلّی» است.
پنج سال پیش بود(در سن 19 سالگی). خبری به گوشم رسید که یکی از وهابیون قصد دارد از میان جوانان اهل سنت خوزستانی، تعداد محدودی از آنها که اهل علم و تحقیق هستند را به عربستان ببرد تا در شبکه های ماهواره‏ای علیه شیعیان صحبت کنند. از نظر رفاهی نیز تمام زمینه ها را فراهم خواهد کرد؛ از بهترین خودرو و حقوق گرفته تا فراهم کردن زیباروترین زن‎ها برای ازدواج.
تصمیم خود را گرفتم تا با رفتن به عربستان، به تمام آمال و آرزوهای خود برسم. گفتم بمانم در ایران چه کنم؟! خودم را منفجر کنم؟! به عربستان می‎روم تا از لحاظ علمی، حق بودن مکتب وهابیت را اثبات کنم.
کمی تفکر کردم. گفتم بروم مقابل دوربین و بگویم من شنیدم که شیعیان فلان کردند و بهمان؟! عقلانی نیست. باید بروم با چشمان خودم ببینم تا اگر کسی اشکال وارد کرد، بگویم من دیدم که شیعیان آهن می‎بوسیدند و به غیر خدا توسل می‏کردند؛ مشاهده موارد شِرک شیعیان، توشه راه خوبی می‎تواند باشد. گفتم به کجا بروم که از دیدگاه شیعیان هم بسیار مقدس و هم مستند باشد؟! گفتم حرم امام رضا(ع). آنچه نیاز بود برداشتم و روانه مشهد شدم.
وارد حرم شدم، از خدّام پرسیدم ضریح کدام طرف است که نشانم دادند. در چندمتری ضریح به جایی رسیدم که حلقه های معرفت مدرسه پریزاد در سمت راست و دارالقرآن در سمت چپ قرار داشت.
چند قدمی رد شدم که عبارت "حلقه های معرفت" در ذهنم سوالی ایجاد کرد. عزم بازگشت کردم که همزمان با رسیدن من مقابل حلقه‎های معرفت، روحانی باهیبتی که وقار خاصی داشت بر صندلی نشست. حدوداً 60 نفر از زائرین دورش را گرفته بودند. گفت هرکسی سوالی دارد بپرسد. این جمله مرا در فکر فرو برد.
پیروان اهل سنت و وهابیت حق ندارند کتب شیعیان را مطالعه کنند. در مکتب خانه ها، کسی حق پرسیدن سوال از استاد را ندارد. می‏گویند به کتب شیعی مراجعه نکنید، آن‎ها پُر از سحر و جادو هستند و موجبات خیانت شما به صحابه پیامبر(ص) را فراهم می‎سازد. همین‎ها باعث عدم شناخت حق از باطل می‎شود.
حال، شما با تصور چنین فضایی که من در آن قرار داشتم، بشنوم یک روحانی شیعه به هم‎کیشان خود می‎گوید: هرکه سوالی دارد بپرسد... .
مقابل حلقه معرفت که ایستاده بودم، به ذهنم خطور کرد که به آن روحانی پیشنهاد مناظره بدهم، قطعا او نمی‎پذیرد و من توشه راه خود به عربستان را تکمیل خواهم کرد. به خودم گفتم فکر بسیار خوبی است، بعد هم به عریستان می‎روم و در شبکه‎های ماهواره‎ای جار می‎زنم که شیعیان ضعیفند، من به حرم امام رضا(ع) قلب تشیع ایران رفتم و عالِم آن مکان حاضر به مناظره با من نشد. به حالاتم دقت کنید: پیش از حتی پیشنهاد مناظره به روحانی شیعه، تمام وجودم را حس پیروزی فراگرفته بود.
به یکی از خدام گفتم من سُنی هستم، به آن روحانی که رو صندلی نشسته بگویید حاضر به مناظره با من هست؟ گفت بله! شُکّه شدم ولی به خودم روحیه دادم و گفتم می‎خواهد تظاهر کند. خادم نزد او رفت و به گونه ای که زائران نشنوند به سخن پرداخت. گفتم نکند این روحانی مرا با دست نشان دهد و فریاد بزند که فلانی سنی است بگیرید و تکه تکه‏اش کنید! چند قدم به عقب‎تر رفتم و پشت پله‎ها ایستادم تا فرصت فرار داشته باشم.
"...سلام علیکم، برادر سنی بفرمایید". این صدایی بود که من از پشت دیوار شنیدم. با تعجب و قدم‎های فوق العاده آهسته، خود را نمایان کردم. نگاهم به جمعیت کثیری افتاد که دور او نشسته بودند و با جمله‎ای که گفت، تمام سرها به سوی من چرخیده بود. باز به فکر رفتم، گفتم شاید می‎خواهد با این سخنان مرا به جمع خود بکشاند و سپس کارم را یکسره کنند... .
با احتیاط خاصی قدم برمی‎داشتم، دل به دریا زدم و به سمت‎شان رفتم. برخلاف انتظارم، زائران برایم کوچه باز کردند تا رفتم و کنار آن روحانی شیعه نشستم. جمعیت نزدیک تر آمد و زائران در کنارم نشستند. حاج شیخ خیلی مرا تحویل گرفت و طوری احوالپرسی می‎کرد که انگار چندسال رفیق بوده‎ایم. پرسیدم مناظره می‎کنی؟ گفت بله.
اینکه چنین با سرعت و بدون هیچ هماهنگی جوابم را داد، جا خوردم. گفتم شرطی دارم، 1. تمامی استدلال‎هایت باید بر مبنای کتب معتبر اهل سنت باشد 2. اگر حق با تو بود که من شیعه می‎شوم ولی اگر حق با من بود، تو و تمام این جمع می‎بایست سُنی شوید. قبول کرد!!!
پیش خودم گفتم، علمای ما بدون هماهنگی به هیچ عنوان مناظره نمی‎کنند، اگر هم هماهنگی شود آنقدر شرط و شروط می‎گذارند تا عرصه بر طرف مقابل تنگ گردد. ضمنا اینکه اگر تمام بزرگان مذهب ما در مناظره شکست بخورند، احتمال اینکه زیر همه چیز بزنند زیاد است؛ دیگر چه برسد به اینکه مسوولیت تغییر مذهب مردمی را هم به عهده گیرند! مهم‎تر از همه اینکه علمای ما به هیچ عنوان حاض
دیدگاه ها (۲)

هستن دختـــرایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن چون آرایـــش...

گم می شود در غربت شب های کوفهدر لابلای نخلها، تنهای کوفهکوه ...

ساقی به پیاله باده کم می ریزی ...

وحدت سنی و شیعه اگر تصویر بودوحدت قلب‌ها، قبل از وحدت دست‌ها...

الان مطمئن باشیم نگرانی تون وحدت اسلامیه؟! 😏آیا اعتقاد ما بر...

الان مطمئن باشیم نگرانی تون وحدت اسلامیه؟! 😏آیا اعتقاد ما بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط