آرام باش عزیز من

آرام باش عزیز من
آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌هایمان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است

آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود
آرام باش عزیز من
آرام باش #شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۱)

پیش از آن‌که به دنیا بیاییمخیابان‌ها آسفالت شده بودو صور فلک...

من از بیگانگانهرگزننالمکه بامن هرچه کرد آن آشناکرد.این حاج آ...

لذت تماشای دست جمعی تلویزیون، زمانی که هر خانه ای تلویزیون ن...

بهترین لحظه هایمکنار تو بوده.کنار تو بودن،حتی وقت‌ هایی‌ است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط