دم دمای ص ب ح بود...طلوع صبحی را میدیدم که غروب من بود...رد پاهایت را که دنبال کردم به ایستگاه قطاری رسیدم که رفته بود و قصد بازگشت نداشت...و حالا من مانده ام و رد پاهایت در هرجا که چشم میبرم...:(