اولین باری که اهلی شدم، به خاطر شازده کوچولو بود همین علا
اولین باری که اهلی شدم، به خاطر شازده کوچولو بود همین علانم تا چشمم میخوره به گندم زاره طلایی یاده موهای اون میوفتم:) بعده شازده دیگه هیچ وقت نخواستم کسی اهلیم کنه تا اینکه.. تا اینکه یه نفر بی اجازه ی من با چشای مشکی اومد تو گندم زارم، من دیگه نمیخواستم.. من از چشم انتظار نشستن دیگه خسته بودم دیگه اینکه با دیدن هر رنگ طلایی یا گله سرخی یاد اون بیوفتم برام قشنگ نبود... پس بیشتر از دفعه ی اول،مقاومت کردم برای فاصله گرفتن اما اون چشم مشکی، اونم بیشتر از شازده سعی کرد بهم نزدیک شه:) هر روز میومد با فاصله ی ده متری از من میشست و نگام می کرد، بالاخره من آدم نبودم،روباه بودم، دل داشتم... روزای زیادی گذشت، تا اینکه فاصله ی ده متری شد توی آغوشش رفتن و آرامش گرفتن از نوازشای پی در پیش:)سرمو که بلند میکردم، جای دیدن خورشید طلایی دو تیله ی مشکیه پر برق میدیدم،توانم شکست و برای بار دوم اهلی شدم...:) صاحب اون چشای مشکی یه روز بر خلاف عهدمون بی خبر و بی صدا رفت... منم هرچی دنبالش گشتم نبود که نبود. حالا من شبام از همیشه دلگیر ترن جرعت ندارم چشامو مثه قبل بدوزم به سیاهی آسمون و از چشمک زدن ستاره هاش لذت ببرم:)میدونی اهلی شدن سخته دل میدی به کسی که معلوم نیست فرداش باشه عطرش مسخت کنه یا نه ولی برای بار دوم اهلی شدن و برای بار دوم منتظر نشستن سخت تره...:) منو برگردونین... منو برگردونین... منو برگردونین به زمانی که نه گندم زاری واسم خاطراتی تداعی میکرد نه سیاهیه شبا منو یاده کسی مینداخت منو برگردونین...:)))
#Shadi
#Shadi
۳.۱k
۱۱ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.