روز تاریخی عاشورا گذشت

روز تـــاریخی عــاشورا گــذشت
سـرگذشت عشـق بود ، اما گذشت 
مـی کشـان افـتاده و سـاقی نـماند    
جـرعه ای در سـاغری باقی نـماند 
 

 
جــام های وصل را نوشیده اند 
جامه های خون به تن پوشیده اند
عـاشق و مـعشوق یکـجا ، سـوخته 
سـاخته با سـوز دل تـا سـوخته 
های و هویی نیست سوی هو شده 
از من و ما رفته یکسر او شده 
هم سبو بشکسته ، هم خُم ریخته 
مه خسوف آورده ، انجم ریخته 
پاره پاره ، عاشقان سینه چاک 
سینه های چاک و چون آیینه پاک 
پیکر قرآن ناطق ، چاک بود 
ناطق قرآن ، به روی خاک بود
ســــینه ها بــر تــیرها آمـــاج شــد
بـــــاغ ســر ســبز ولا تــاراج شــد 
هـر چـه گـل ، در بـاغ یکسر چیده شـد 
بــزم عشــق و عـاشقی بـرچـیده شـد 
بـاغ عشـق است و گـلش نـاچیدنی است 
گـر چـه یک گـل هم ندارد ، دیدنی است 

بسکــه بـد مشـتاق ، از بـاغ جـنان 
بـاغبان آمــد بـه سـیر گـلستان 
آمــد ، امـا طـاقت دیدن نـداشت 
رفت و بـاغ خود به بلبل واگذاشت
 بـلبلی ، دل سـوخته ، جـان سـوخته 
آشــیان او ، چــو بسـتان سـوخته 
چـون نسیمی ، رو به سوی باغ کرد 
دشت را چون لاله ها پر داغ کرد 
با چــراغ اشک ، گــرم جسـتجو 
خـاک را بـا یـاد گـل می کرد بو 
تـاب دیگــر در تــن بلبل نبود 
بوی گـل می آمد ، امـا گـل نبود 
نـاگــهان از زیــر شـاخ و بـرگها 
داد گـل آوا ، که ایـن سـویم ، بیا ! 
آمـد و زد شـاخه ها را بـر کــنار 
کم کم آن گم گشته گردید آشکار 
یـافت آن گـل را ، ولی پرپر شـده 
پـاره پـاره پیکری بی سـر شـده 
داغ لاله ، در بـر گـل جـا گـرفت 
کــار عشـق و عـاشقی بـالا گـرفت 
دیـد آن تـن ، زخـم پـا تا سر شده 
آســمان عشــق ، پـر اخـتر شـده 
گــفت : آیـا یـوسف زهـرا تـویی ؟ 
آنکـه مـن گـم کـرده ام آیـا تـویی؟ 
ای گُلم ! ای هر چه گل پیش تو خار 
زخم تو چون درد خواهر ، بی شمار 
جای سالم از  چه در این جسم نیست؟ 
باقی از این جسم غیر از اسم نیست! 
پای تا سر ، غرقه در خونی چرا ؟ 
آفــتاب مــن ! شــفق گونی چـرا ؟ 
ای کــتاب ! ای مــعنی امّ الکـتاب ! 
از چه گشتی فصل فصل و باب باب 
عـاشقان را بـعد تو آوازه نیست 
در کـتاب عـاشقی شـیرازه نیست 
ای شـده با خـون ، نـمازت را وضو 
تــا قــیامت آب شـد ، بـی آبرو 
از نــمازت سـر بلند اهــل نــماز 
بـلکه مسجود از سجودت سر فراز
 ای تـرا صد چشمة جوشان ز خون 
زخـم تـو بـیرون و زخـم مـن درون 
رفــتم و بــاشد ، بــهنگام ســفر 
جان به پیش این تن و تن ، پشت سر 
مـی نهم در ره گـر ایـن هـنگام ، گـام 
مـی کنم روز عــدود در شـام ، شـام
نـاگهان آن طفل دْردانه رسید
بلبل و گل بود ، و پروانه رسید

#عاشورا
#امام_حسین_ع
#محرم
#اربعین
#کربلا
#ابوالفضل
دیدگاه ها (۸)

مادرت گفت بُنَیَّ 💗 دل ماریخت بهم(بردن نام تو غوغاست)❤ ا...

مَرحـبا زِیـْنـَبْ ڪه طوفان ڪرده اسٺآنچہ زهــراء گفتہ بود آن...

#یا_عباسامشب برای خواندن این روضه های سخت ,آقا ببخش این همه ...

تترون های ژاپنیعطرهای فرانسویبرنجهای پاکستانیچای های هندیدر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط