به جان هر چه شقایق که بی تو مردابم
به جان هر چه شقایق که بی تو مردابم
در این حصار پر از غم نمیبرد خوابم
بیا که عقربه ها را توان چرخش نیست
بیا که ورد زبانم به غیر خواهش نیست
قسم به تک تک این لحظه های پایانی
ز چشم مرثیه خوانم غزل نمی خوانی
کجای قصه نهانی ؟ بیا که بیمارم
به دست پنجره تا کی نگاه بسپارم؟
بیا که چله نشینی در این شب سردم
ببین که شعله غم را چگونه میگردم؟
روا نشد که به کامم شراب غم ریزی
نمانده از منِ دلخسته بعد تو چیزی
چه بیقرار و غریبانه قلب تو پر زد
بدون تو به پشیزی جهان نمی ارزد
در این حصار پر از غم نمیبرد خوابم
بیا که عقربه ها را توان چرخش نیست
بیا که ورد زبانم به غیر خواهش نیست
قسم به تک تک این لحظه های پایانی
ز چشم مرثیه خوانم غزل نمی خوانی
کجای قصه نهانی ؟ بیا که بیمارم
به دست پنجره تا کی نگاه بسپارم؟
بیا که چله نشینی در این شب سردم
ببین که شعله غم را چگونه میگردم؟
روا نشد که به کامم شراب غم ریزی
نمانده از منِ دلخسته بعد تو چیزی
چه بیقرار و غریبانه قلب تو پر زد
بدون تو به پشیزی جهان نمی ارزد
۸.۰k
۱۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.