♧THE VAMPAYER♧
پارت ۳_
نامجون سولارو گذاشت صندلی عقب ماشینمو راه افتادیم ؛ تصمیم گرفتیم که بریم توی یه جنگل و اونجا دفنش کنیم
به وسطای راه رسیدیم
+به خانوادش چی بگیم ؟
_خیلی وقته مردن
تا وقتی که رسیدیم حرفی نزدیم
یه گوشه کنار جنگل پارک کردم
هردومون از ماشین پیاده شدیم ؛ نامجون از صندلی عقب سولارو براد استایل بغل کرد ، منم بیل و چراغ قوه رو از صندوق عقب برداشتمو وارد جنگل شدیم.
چند متری جلو رفتیم
_همینجا خوبه
سولارو گذاشت زمینو بیلو از دستم گرفت و یه چالهی بزرگ حفر کرد
+از این کاری که میخوایم بکنیم مطمئنی؟
_آره ؛ چاره ای نداریم
باهم دیگه دفنش کردیمو رفتیم سمت ماشین
استارتو زدم ؛ دیدم چراغ بنزین روشنه
یکم جلوتر رفتیم که یهو ماشین خاموش شد
مشتمو محکم کوبیدم رو فرمونو سرمو به فرمون تکیه دادم
نامجون پیاده میشه و دور و بر و نگاه کردو دوباره برگشت
+هیچکس نیس که کمک کنه
- مجبوریم امشبو و اینجا بگذرونیم
مینسو یه خمیازه میکشه
_خیلی خستهم میشه بخوابیم ؟
+من نمیخوابم که تو راحت بخوابی البته خوابم هم نمیاد
- نه اینجوری من عذاب وجدان میگیرم، لطفا بخواب
نامجون روی صندلی کناری نشست
مینسو از سرما دوتا دستاش رو گذاشت روهم و تکون داد که گرم شه
نامجون یه نگاه به مینسو کرد
+سردته؟
-اره
نامجون کت شو در اورد و انداخت دور مینسو
- پس خودت چی؟
+ من سردم نیست
.........
حمایت کنین لطفن ♡ مرسیییی از { طرف میچا و سِلا }
#فیک
#فیک_ومپایر
#فیک_خون_آشام
#خون_آشام
#ومپایر
#نامجون
#جین
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیمین
#شوگا
#جی_هوپ
نامجون سولارو گذاشت صندلی عقب ماشینمو راه افتادیم ؛ تصمیم گرفتیم که بریم توی یه جنگل و اونجا دفنش کنیم
به وسطای راه رسیدیم
+به خانوادش چی بگیم ؟
_خیلی وقته مردن
تا وقتی که رسیدیم حرفی نزدیم
یه گوشه کنار جنگل پارک کردم
هردومون از ماشین پیاده شدیم ؛ نامجون از صندلی عقب سولارو براد استایل بغل کرد ، منم بیل و چراغ قوه رو از صندوق عقب برداشتمو وارد جنگل شدیم.
چند متری جلو رفتیم
_همینجا خوبه
سولارو گذاشت زمینو بیلو از دستم گرفت و یه چالهی بزرگ حفر کرد
+از این کاری که میخوایم بکنیم مطمئنی؟
_آره ؛ چاره ای نداریم
باهم دیگه دفنش کردیمو رفتیم سمت ماشین
استارتو زدم ؛ دیدم چراغ بنزین روشنه
یکم جلوتر رفتیم که یهو ماشین خاموش شد
مشتمو محکم کوبیدم رو فرمونو سرمو به فرمون تکیه دادم
نامجون پیاده میشه و دور و بر و نگاه کردو دوباره برگشت
+هیچکس نیس که کمک کنه
- مجبوریم امشبو و اینجا بگذرونیم
مینسو یه خمیازه میکشه
_خیلی خستهم میشه بخوابیم ؟
+من نمیخوابم که تو راحت بخوابی البته خوابم هم نمیاد
- نه اینجوری من عذاب وجدان میگیرم، لطفا بخواب
نامجون روی صندلی کناری نشست
مینسو از سرما دوتا دستاش رو گذاشت روهم و تکون داد که گرم شه
نامجون یه نگاه به مینسو کرد
+سردته؟
-اره
نامجون کت شو در اورد و انداخت دور مینسو
- پس خودت چی؟
+ من سردم نیست
.........
حمایت کنین لطفن ♡ مرسیییی از { طرف میچا و سِلا }
#فیک
#فیک_ومپایر
#فیک_خون_آشام
#خون_آشام
#ومپایر
#نامجون
#جین
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیمین
#شوگا
#جی_هوپ
۶.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.