بخش

#بخش۱
#داستانهای_ادامه_دار #داستان10
داستان قرض نمره , داستان کوتاه وخواندنی وجالب
خانم معلم چن در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن پر احتیاطی او را صدا کرد.

خانم چن او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد،

گفت: تو در امتحان از 100 نمره 59 گرفتی.
تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی یعنی 60 نگرفته است.

پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود،
سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می شود…
می شود یک نمره به من ارفاق کنید؟
خانم معلم با عتاب مادرانه ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟

این ممکن نیست.
من طبق جواب هایی که در برگۀ امتحانت نوشته ای به تو نمره داده ام.

او اضافه کرد: نگران نباش.
من که نمی خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم.

تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری بکنی و نمرۀ بهتری بگیری.

پسر با صدایی که نشان می داد خیلی ترسیده است،

گفت: اما مادرم کتکم می زند.
خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می کرد که می خواهند بچه هایشان بهترین نمره ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی توانست در برابر بچه های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد.

@allahplus #بزن_روی_الله_پلاس
دیدگاه ها (۱)

: #بخش2 #داستانهای_ادامه_دار #داستان10اما یک موضوع دیگر هم ...

◾ ️پوستر کم حجم تایپوگرافی سه بعدی وفات حضرت معصومه (سلام ال...

🌼 در این عصر دل انگیز🌼 آرزو میکنم🌼 کلبه دلاتون🌼 همیشه آرام ب...

💠 بی تو این شهر@allahplus #بزن_روی_الله_پلاس #کاورپرفایل

واقعا ببخشید نبودم بچه ها گوشیم خراب شده بود الان بخاطر اینک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط