بلک روز Part 3
بلک روز Part 3
رزی
باصدای آلارم گوشیم که برای پنجمین بار بود به صدا درمیومد بیدار شدم.
دیشب انقدر مست بودم که نمی دونستم حتی کی برگشتم خونه،سر درد و تشنگی زیادی به سراغم اومده بود
تازه یادم افتاد باید برم بار کوکائینا رو تحویل بگیریم.
باعجله به ساعت نگاه کردم :
_ چیییییی؟!!!! ساعت شیش ربعه واییی خدایا دیرم شدههه
عین برق باد از جام بلند شدم و سمت کمد لباسم هجوم بردم ،باید تا ساعت هفت به بندر میرسیدم .
لباسم رو پوشیدم وکلت صورتی که پارسال روبرتو واسه تولدم برام گرفته بود رو تویه کیفم گذاشتم
وسمت اتاقش رفتم ، بدون در زدن وارد شدم کنار پنچره ایستاده بود و با سیگار برگ بین لباش ور می رفت .
_ روبرتو کامیونا هارو فهرستادی بندرررر؟؟؟
روشو برگردوند سمتم و خنده ریزی کرد.
+ پس شاهزاده خانم بالأخره بیدار شدن آره فهرستادم تو هم بهتره هرچه سریع تر ساک پولا رو برداری و بری بندر....
سمت میزش رفت. سوئیچ رو برداشت و سمتم پرت کرد که تو هوا گرفتمش و ادامه داد...
_بیا با ماشین من برو دوتا از بادیگاردا هم با خودت ببر راستی اونجا رسیدی یه مرده میاد سراغ منو میگیره بعد ازت یه رمز میخواد بهش بگو برف تابستون قشنگه ...
+ اوکی روبرتو، من میرم واسم آرزوی موفقیت کن ...
سریع از اتاق بیرون زدم وسمت در خروجی رفتم .
" ۶ : ۵۵ "
بالأخره به بندر رسیدیم ، از ماشین پیاده شدم دوتا بادیگاردا هم پشت سرم راه افتادن
اطرافمو دید زدم کامیونای که روبرتو فهرستاده بود هم رسیده بودن .
قرار بود بعد از تحویل بارا اونا رو تویه کیسه های برنج جاسازی کنن و یه راست بره واسه پخش...
مرد تقریبا هیکلی داشت نزدیکمون میشد .
با حالت جدی شروع به صحبت کرد .
+ شما از طرف روبرتو پائولو اومدین درسته؟!
_ آره
+ چطور میتونم مطمعن شم؟
_ برف تابستون قشنگه
گوشه لبش بالا رفت ،
+ خیلیخب دنبالم بیاین
دنبالش راه افتادیم ،با خودم داشتم غر می زدم آخه این چه اسم رمزی بود مسخره ها
میتونستن یه اسم قشنگ تر وخفن تر بزارین
هر قدمی که بر میداشتم استرسم بیشتر میشد، داشتم تصور می کردم پسرش چه شکلیه احتمالا زشت باشه... مثلا کجل باشه یا ریش داشته باشه یا از اینا باشه که لباس سنتی تنشونه و یه تتو اژدهای دارن یا مثل
یاکوزا همه جاش خالکوبی باشه....
گذارش شدن 🙏
رزی
باصدای آلارم گوشیم که برای پنجمین بار بود به صدا درمیومد بیدار شدم.
دیشب انقدر مست بودم که نمی دونستم حتی کی برگشتم خونه،سر درد و تشنگی زیادی به سراغم اومده بود
تازه یادم افتاد باید برم بار کوکائینا رو تحویل بگیریم.
باعجله به ساعت نگاه کردم :
_ چیییییی؟!!!! ساعت شیش ربعه واییی خدایا دیرم شدههه
عین برق باد از جام بلند شدم و سمت کمد لباسم هجوم بردم ،باید تا ساعت هفت به بندر میرسیدم .
لباسم رو پوشیدم وکلت صورتی که پارسال روبرتو واسه تولدم برام گرفته بود رو تویه کیفم گذاشتم
وسمت اتاقش رفتم ، بدون در زدن وارد شدم کنار پنچره ایستاده بود و با سیگار برگ بین لباش ور می رفت .
_ روبرتو کامیونا هارو فهرستادی بندرررر؟؟؟
روشو برگردوند سمتم و خنده ریزی کرد.
+ پس شاهزاده خانم بالأخره بیدار شدن آره فهرستادم تو هم بهتره هرچه سریع تر ساک پولا رو برداری و بری بندر....
سمت میزش رفت. سوئیچ رو برداشت و سمتم پرت کرد که تو هوا گرفتمش و ادامه داد...
_بیا با ماشین من برو دوتا از بادیگاردا هم با خودت ببر راستی اونجا رسیدی یه مرده میاد سراغ منو میگیره بعد ازت یه رمز میخواد بهش بگو برف تابستون قشنگه ...
+ اوکی روبرتو، من میرم واسم آرزوی موفقیت کن ...
سریع از اتاق بیرون زدم وسمت در خروجی رفتم .
" ۶ : ۵۵ "
بالأخره به بندر رسیدیم ، از ماشین پیاده شدم دوتا بادیگاردا هم پشت سرم راه افتادن
اطرافمو دید زدم کامیونای که روبرتو فهرستاده بود هم رسیده بودن .
قرار بود بعد از تحویل بارا اونا رو تویه کیسه های برنج جاسازی کنن و یه راست بره واسه پخش...
مرد تقریبا هیکلی داشت نزدیکمون میشد .
با حالت جدی شروع به صحبت کرد .
+ شما از طرف روبرتو پائولو اومدین درسته؟!
_ آره
+ چطور میتونم مطمعن شم؟
_ برف تابستون قشنگه
گوشه لبش بالا رفت ،
+ خیلیخب دنبالم بیاین
دنبالش راه افتادیم ،با خودم داشتم غر می زدم آخه این چه اسم رمزی بود مسخره ها
میتونستن یه اسم قشنگ تر وخفن تر بزارین
هر قدمی که بر میداشتم استرسم بیشتر میشد، داشتم تصور می کردم پسرش چه شکلیه احتمالا زشت باشه... مثلا کجل باشه یا ریش داشته باشه یا از اینا باشه که لباس سنتی تنشونه و یه تتو اژدهای دارن یا مثل
یاکوزا همه جاش خالکوبی باشه....
گذارش شدن 🙏
۲.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.