بلک روز Part 2
بلک روز Part 2
دوشنبه ۱۰ : ۱۹ لسآنجلس
رزی:
برای آخرین بار جلوي آیینه قوربون صدقه خودم رفتم _ وای رزی تو چقدر پسر کششدی دختر... روژلبم رو تمدید و از اتاقم بیرون زدم ،از پله های عمارت اومدم پایین که روبرتو جلوم سبز شد، لبخند پهنی روی لباش بود، انگار که ذوق زده شده بود از دیدن من .
+ دختر قشنگم امشب حسابی به خودش رسیده ،خبریه؟!
_با جنی و بقیه بچه ها قراره بریم کلاب یکم خوش بگذرونیم
+خوبه پس حسابی مراقب خودت باش ، راستیفردا صبح بارایی که قرار بود از سئول بیاد میرسه میخوام تو بری تحویل بگیریشون .
با زوق سمتش حمله ور شدم و دستاشو گرفتم....
_ وایی جدی میگی روبرتوووو؟!!!
+ آره
_ همون بار کوکائینه که گفتی از طرف یکی از بزرگ ترین باند سئوله؟ همون باندی که گفتی رئیسش خیلی خفنه؟!
+آره ولی خب رئیس خود باند نمیاد برای تحویل بارا پسرش میاد... لبخند رویه لبام محو شد
_ بهخوشکی شانس ، حالا پسرشم خوبه مشتاقم ببینمش....
+خب حالا انقدر ذوق نکن،الان بدو برو تا دیر نشده شبم زود برگرد تا واسه فردا انرژی داشته باشی
_ اوکی پس فعلا
گونه روبرتو رو بوسیدم و لبخند طولانی تحویلش دادم یکم نگاهش کردم و موهایه جوگندمی مرتب چشمای روشن و پیرهن سفیدش ازش یه شوگر ددی عالی می ساخت خندیدم....
خاک تو سرم با این طرز فکرم . بیخیال افکارم شدم و از خونه بیرون زدم موبایلمو از کیفم بیرون آوردم و به جنی زنگ زدم
_سلام جنی کجایی؟
+همون کلاب همیشگی با ویلیام ،جسیکا و جونگکوک نشستیم ...
_ خوبه منتظرم بمونین منم میام الان
+ حله بای
قدم هامو بلند تر کردم و بالأخره رسیدم ،خوشبختانه کلاب کریستوف زیاد با عمارت فاصله نداشت .از پله های کلاب بالا رفتم درو باز کردم ، و با اولین چیزی که برخورد کردم بوی انواع مواد مخدر والکل و آدمایی که دیونه وار وسط کلاب می رقصیدن بود
یکم اطرافو نگاه کردم و جنی رو دیدم که داره برام دست تکون میده ،سمتش رفتم که پرید بغلم
+ دلم برات تنک شده بود رزییییی
_ منم جندوکی
+ بیا بشین دختر
سمت میز رفتیم و نشستیم به بقیه بچه ها سلام کردم،جسیکا طبق معمول مشغول خوردن شراب و چت کردن با گوشیش بود
جونگکوکم از قیافش مشخص بود زیادی مست کرده، ویلیام هم مثل همیشه با سیگار برگ بین لباش داشت حال میکرد .
جونگکوک+ یه شات برو بالا دختر
_ مرسی کوکی
+ از روبرتو شنیدم فردا قراره کوکائین هایی که از سئول میاد رو تحویل بگیری
_ راستش یکم استرس دارم تا حالا بار به این بزرگی تحویل نگرفتم
جنی آروم با آرنج به پهلوم کوبید و با لحن لوسی گفت
+نترس دختر تو از پسش بر میای
جسیکا + فایتینگ روز
_ بهتره امشبو خوش بگذرونیم حسابی،پایه رقصیدن هستین؟!
با لبخند همشون مهر تایید شون رو پایه حرفم زدن
دوشنبه ۱۰ : ۱۹ لسآنجلس
رزی:
برای آخرین بار جلوي آیینه قوربون صدقه خودم رفتم _ وای رزی تو چقدر پسر کششدی دختر... روژلبم رو تمدید و از اتاقم بیرون زدم ،از پله های عمارت اومدم پایین که روبرتو جلوم سبز شد، لبخند پهنی روی لباش بود، انگار که ذوق زده شده بود از دیدن من .
+ دختر قشنگم امشب حسابی به خودش رسیده ،خبریه؟!
_با جنی و بقیه بچه ها قراره بریم کلاب یکم خوش بگذرونیم
+خوبه پس حسابی مراقب خودت باش ، راستیفردا صبح بارایی که قرار بود از سئول بیاد میرسه میخوام تو بری تحویل بگیریشون .
با زوق سمتش حمله ور شدم و دستاشو گرفتم....
_ وایی جدی میگی روبرتوووو؟!!!
+ آره
_ همون بار کوکائینه که گفتی از طرف یکی از بزرگ ترین باند سئوله؟ همون باندی که گفتی رئیسش خیلی خفنه؟!
+آره ولی خب رئیس خود باند نمیاد برای تحویل بارا پسرش میاد... لبخند رویه لبام محو شد
_ بهخوشکی شانس ، حالا پسرشم خوبه مشتاقم ببینمش....
+خب حالا انقدر ذوق نکن،الان بدو برو تا دیر نشده شبم زود برگرد تا واسه فردا انرژی داشته باشی
_ اوکی پس فعلا
گونه روبرتو رو بوسیدم و لبخند طولانی تحویلش دادم یکم نگاهش کردم و موهایه جوگندمی مرتب چشمای روشن و پیرهن سفیدش ازش یه شوگر ددی عالی می ساخت خندیدم....
خاک تو سرم با این طرز فکرم . بیخیال افکارم شدم و از خونه بیرون زدم موبایلمو از کیفم بیرون آوردم و به جنی زنگ زدم
_سلام جنی کجایی؟
+همون کلاب همیشگی با ویلیام ،جسیکا و جونگکوک نشستیم ...
_ خوبه منتظرم بمونین منم میام الان
+ حله بای
قدم هامو بلند تر کردم و بالأخره رسیدم ،خوشبختانه کلاب کریستوف زیاد با عمارت فاصله نداشت .از پله های کلاب بالا رفتم درو باز کردم ، و با اولین چیزی که برخورد کردم بوی انواع مواد مخدر والکل و آدمایی که دیونه وار وسط کلاب می رقصیدن بود
یکم اطرافو نگاه کردم و جنی رو دیدم که داره برام دست تکون میده ،سمتش رفتم که پرید بغلم
+ دلم برات تنک شده بود رزییییی
_ منم جندوکی
+ بیا بشین دختر
سمت میز رفتیم و نشستیم به بقیه بچه ها سلام کردم،جسیکا طبق معمول مشغول خوردن شراب و چت کردن با گوشیش بود
جونگکوکم از قیافش مشخص بود زیادی مست کرده، ویلیام هم مثل همیشه با سیگار برگ بین لباش داشت حال میکرد .
جونگکوک+ یه شات برو بالا دختر
_ مرسی کوکی
+ از روبرتو شنیدم فردا قراره کوکائین هایی که از سئول میاد رو تحویل بگیری
_ راستش یکم استرس دارم تا حالا بار به این بزرگی تحویل نگرفتم
جنی آروم با آرنج به پهلوم کوبید و با لحن لوسی گفت
+نترس دختر تو از پسش بر میای
جسیکا + فایتینگ روز
_ بهتره امشبو خوش بگذرونیم حسابی،پایه رقصیدن هستین؟!
با لبخند همشون مهر تایید شون رو پایه حرفم زدن
۲.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.