bipolar “ دو قطبی “ P9
#دو_قطبی
فلیکس _ هیونجین + هان @ لینو # میارو ٪
* فلش بک
دکتر : هیچ راه نجاتی نیست… البته اگه یک نفر قلبش رو اهدا کنه زنده میمونه ولی خود طرف…
@ من این کارو میکنم !
_ نه هان مطمئنم اگه لینو بیدار بشه هیچ وقت نمیبخشتت…
دکتر : البته یک دختری حاظر شده بود این کارو انجام بده
+ چ..چرا باید یکی بخواد همچین کاری رو بکنه ؟
٪ فلیکس ، هان و هیونجین خیلی وقته ندیده بودمتون
_ میارو !
@ تو کسی بودی که قلبت اهدا میکنی !؟
٪ اره من هنوزم عاشق لینوعم و میمونم اینکه باعث نجاتش بشم بهترین چیزه برام…
_ ولی..اینجوری…
٪ عیبی نداره فلیکس این انتخاب خودمه
میارو مدت طولانی از دبیرستان باهاشون دوست بود پ از همون اول عاشق لینو بود و همیشه بهشون کمک میکرد اون برای لینو مثل خواهر کوچیک تر بود که همیشه باهم بودن ولی الان فقط یکیشون باید زنده بمونه…
٪ میشه فقط یک درخواستی کنم ؟ براتون چند تا نامه میزارم اونا رو بخونین باشه ؟
اشک از چشماشون میریخت چرا حتما باید یکی رو از دست بدن…؟ باید ازش خدافظی میکردن و بغلش کردن این اخرین باری بود که میارو دختر کوچیکشونو میدیدن
روز های بعد
عمل موفقیت امیز بود لینو به هوش اومده و میارو برای همیشه از دست دادن…
حال لینو داره هر روز بهتر میشه ولی تو این مدت بهش در مورد میارو نگفتن… میدونستن چقدر میارو براش مهم بود
روز ها گذشت لینو میتونست راه بره بالاخره وقتش بود در مورد اتفاقی که افتاده بگن چند وقت دیگه هم مراسم خاکسپاری میارو بود
_ لینو..میشه حرف بزنیم ؟
# اره چرا که نه ؟
_ فقط خبر خوبی نیست عیبی نداره ؟
# چیزی شده ؟
+ راستش تو این مدتی که بی هوش بودی…
بعد تعریف داستان :
اشک از چشمای لینو سرازیر شد اون دختره احمق… چرا به خاطرش همچین کاری کرده بود ؟ چرا حاضر شد جون خودشو به خاطر من بگیره… یعنی…یعنی دیگه اونو نمیدید ؟ دختری که براش نقش خواهر کوچیک داشت از دست داده بود ؟ توی بغل هان مشغول گریه کردن بود
چند روز گذشت و وقت خاکسپاری میارو شد
# ولی من قرار بود بمیرم نه تو احمق…
@ عیبی نداره لینو… مطمئنم الان اونم حالش بهتره…
انتظارشو نداشتین نه ؟ 😂
فلیکس _ هیونجین + هان @ لینو # میارو ٪
* فلش بک
دکتر : هیچ راه نجاتی نیست… البته اگه یک نفر قلبش رو اهدا کنه زنده میمونه ولی خود طرف…
@ من این کارو میکنم !
_ نه هان مطمئنم اگه لینو بیدار بشه هیچ وقت نمیبخشتت…
دکتر : البته یک دختری حاظر شده بود این کارو انجام بده
+ چ..چرا باید یکی بخواد همچین کاری رو بکنه ؟
٪ فلیکس ، هان و هیونجین خیلی وقته ندیده بودمتون
_ میارو !
@ تو کسی بودی که قلبت اهدا میکنی !؟
٪ اره من هنوزم عاشق لینوعم و میمونم اینکه باعث نجاتش بشم بهترین چیزه برام…
_ ولی..اینجوری…
٪ عیبی نداره فلیکس این انتخاب خودمه
میارو مدت طولانی از دبیرستان باهاشون دوست بود پ از همون اول عاشق لینو بود و همیشه بهشون کمک میکرد اون برای لینو مثل خواهر کوچیک تر بود که همیشه باهم بودن ولی الان فقط یکیشون باید زنده بمونه…
٪ میشه فقط یک درخواستی کنم ؟ براتون چند تا نامه میزارم اونا رو بخونین باشه ؟
اشک از چشماشون میریخت چرا حتما باید یکی رو از دست بدن…؟ باید ازش خدافظی میکردن و بغلش کردن این اخرین باری بود که میارو دختر کوچیکشونو میدیدن
روز های بعد
عمل موفقیت امیز بود لینو به هوش اومده و میارو برای همیشه از دست دادن…
حال لینو داره هر روز بهتر میشه ولی تو این مدت بهش در مورد میارو نگفتن… میدونستن چقدر میارو براش مهم بود
روز ها گذشت لینو میتونست راه بره بالاخره وقتش بود در مورد اتفاقی که افتاده بگن چند وقت دیگه هم مراسم خاکسپاری میارو بود
_ لینو..میشه حرف بزنیم ؟
# اره چرا که نه ؟
_ فقط خبر خوبی نیست عیبی نداره ؟
# چیزی شده ؟
+ راستش تو این مدتی که بی هوش بودی…
بعد تعریف داستان :
اشک از چشمای لینو سرازیر شد اون دختره احمق… چرا به خاطرش همچین کاری کرده بود ؟ چرا حاضر شد جون خودشو به خاطر من بگیره… یعنی…یعنی دیگه اونو نمیدید ؟ دختری که براش نقش خواهر کوچیک داشت از دست داده بود ؟ توی بغل هان مشغول گریه کردن بود
چند روز گذشت و وقت خاکسپاری میارو شد
# ولی من قرار بود بمیرم نه تو احمق…
@ عیبی نداره لینو… مطمئنم الان اونم حالش بهتره…
انتظارشو نداشتین نه ؟ 😂
۶۴۳
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.