bipolar “ دو قطبی “ P8
#دو_قطبی P8
فلیکس _ هیونجین + هان @ لینو #
تفنگ رو به سمت بقیه گرفت
* حالا هم نوبت شماهاس !
ناگهان یکی از پشت گرفتش و با یک ضربه تفنگ رو روی زمین انداخت
* چی شد ؟ ت..تو چه جوری زنده ای ؟
سریع به سمت تفنگ رفت و برداشتش
# تکون نخور وگرنه میزنمت !
@ ل..لینو تو.. زنده ایییی
با گریه میگفت و باورش نمیشد عشقش حالش خوبه چه جوری ؟ مطمئن بود دیده که تیر بهش خورد
# ن..نگران نباش به جای حساسی نخورده ، اشتباه دیدی
صدا پلیس اومد
* چطور ممکنه !
_ قبل اینکه مارو پیدا کنی ما ویدیو گرفتیم و صداها رو ضبط کردیم و فرستادیم اینم از پلیس
+ اینبار دیگه کارت تمومه ساترو !
* نه این امکان نداره ! من انتقامم رو از شماها میگیرم !
توی عوضی چطور تونستی گولم بزنی ؟
چاقوش رو از توی جیبش در اورد و به پهلوی لینو ضربه زد و با پاش به سر هان ضربه ای زد و باعث شد روی زمین بیفتن
پلیس سریع ساترو رو گرفت و به بیمارستان زنگ زدن…
_ لینو تحمل کن ! حق نداری بمیری !
@ لینووو التماست میکنم بلند شووو منو ترک نکنن لینو…
به خاطر تیر قبلی خون زیادی از دست داده بود با اینکه به قلبش نخورده بود ولی خطرناک بود
چند هفته بعد…
لینو هنوز تو کما بود دکترا گفتن باید خودشونو اماده کنن و هیچ کاری از دستشون ساخته نیست
توی این مدت هان هیچی نمیخورد و نمیخوابید هر روز چشماش قرمز بود و هیچ امیدی به زندگی نداشت
فلیکس از اتاق بیرون نمیومد و شب و روز گریه میکرد
هیونجین هیچی نمیخورد و هیچی نمیگفت حال همشون بد بود اگه امروز لینو به هوش نمیومد تموم بود اونو برای همیشه از دست میدادن
حاضر شدن و به سمت بیمارستان حرکت کردن مدت طولانیه یک کلمه هم باهم حرف نزده بودن پیش دکتر رفتن
~ متاسفم… هنوز هم به هوش نیومده و هی داره بدتر میشه… دیگه هیچ کاری از دست ما ساخته نیستش…
هان با گریه روی زمین افتاد
@ وا..واقعا… می… میره…؟
~ بهتره برین دیدنش… احتمالا این اخرین باره…
فلیکس ، هیونجین و هان بالا سر لینو رفتن هان دستای لینو رو گرفته بود و با گریه التماس میکرد بیدار بشه
ضربان قلبش هر لحظه پایین تر میرفت
@ لی..لینووو اگه… اگه ولم کنی میمیرم… لطفا بیدار شو…
یک هفته بعد :
با لباس های سیاه حاضر شده بودن باید برای خاکسپاری میرفتن
لینو : ولی من قرار بود بمیرم نه تو احمق…
فلیکس _ هیونجین + هان @ لینو #
تفنگ رو به سمت بقیه گرفت
* حالا هم نوبت شماهاس !
ناگهان یکی از پشت گرفتش و با یک ضربه تفنگ رو روی زمین انداخت
* چی شد ؟ ت..تو چه جوری زنده ای ؟
سریع به سمت تفنگ رفت و برداشتش
# تکون نخور وگرنه میزنمت !
@ ل..لینو تو.. زنده ایییی
با گریه میگفت و باورش نمیشد عشقش حالش خوبه چه جوری ؟ مطمئن بود دیده که تیر بهش خورد
# ن..نگران نباش به جای حساسی نخورده ، اشتباه دیدی
صدا پلیس اومد
* چطور ممکنه !
_ قبل اینکه مارو پیدا کنی ما ویدیو گرفتیم و صداها رو ضبط کردیم و فرستادیم اینم از پلیس
+ اینبار دیگه کارت تمومه ساترو !
* نه این امکان نداره ! من انتقامم رو از شماها میگیرم !
توی عوضی چطور تونستی گولم بزنی ؟
چاقوش رو از توی جیبش در اورد و به پهلوی لینو ضربه زد و با پاش به سر هان ضربه ای زد و باعث شد روی زمین بیفتن
پلیس سریع ساترو رو گرفت و به بیمارستان زنگ زدن…
_ لینو تحمل کن ! حق نداری بمیری !
@ لینووو التماست میکنم بلند شووو منو ترک نکنن لینو…
به خاطر تیر قبلی خون زیادی از دست داده بود با اینکه به قلبش نخورده بود ولی خطرناک بود
چند هفته بعد…
لینو هنوز تو کما بود دکترا گفتن باید خودشونو اماده کنن و هیچ کاری از دستشون ساخته نیست
توی این مدت هان هیچی نمیخورد و نمیخوابید هر روز چشماش قرمز بود و هیچ امیدی به زندگی نداشت
فلیکس از اتاق بیرون نمیومد و شب و روز گریه میکرد
هیونجین هیچی نمیخورد و هیچی نمیگفت حال همشون بد بود اگه امروز لینو به هوش نمیومد تموم بود اونو برای همیشه از دست میدادن
حاضر شدن و به سمت بیمارستان حرکت کردن مدت طولانیه یک کلمه هم باهم حرف نزده بودن پیش دکتر رفتن
~ متاسفم… هنوز هم به هوش نیومده و هی داره بدتر میشه… دیگه هیچ کاری از دست ما ساخته نیستش…
هان با گریه روی زمین افتاد
@ وا..واقعا… می… میره…؟
~ بهتره برین دیدنش… احتمالا این اخرین باره…
فلیکس ، هیونجین و هان بالا سر لینو رفتن هان دستای لینو رو گرفته بود و با گریه التماس میکرد بیدار بشه
ضربان قلبش هر لحظه پایین تر میرفت
@ لی..لینووو اگه… اگه ولم کنی میمیرم… لطفا بیدار شو…
یک هفته بعد :
با لباس های سیاه حاضر شده بودن باید برای خاکسپاری میرفتن
لینو : ولی من قرار بود بمیرم نه تو احمق…
۲.۵k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.