Forever 16
Forever 16
کوک ویو :
دیگه صبرم تموم شدهه اخه چرا باید که یه عوضی رو ببوسه پاشدم رفتم سمتش
کوک : گمشو بیا بیرون
ات : ولم کن ... ددی نگا داره چیکار میکنه
کوک : گمشوووو ات
ات : عشقم یه چی بهش بگووو
* کوک اروم باش مسته
کوک : هاننن مسته نه بابا
* من میارمش تو برو
کوک : نمیخواد !!
* اونطوری که نمیاد جونگکوک خودم میارمش پیشت تو برو خونه
کوک : تو ماشین منتظرم ...
* هوفف باشه
ات : من باهات جایی نمیاممممم
* ات لج نکن بیا دیگه
کوک ویو :
تو ماشین نشستم تا الیرو بیارتش
ات خانوم پاره ای
که بالخره اوردش بغلش کرده بود انگاری خوابیده ات از بغل خوشش نمیاد ...
_ ساعت ۱۳:۰۰ _
_ خونه جونگکوک _
ات ویو :
با سردرد عجیبی بیدار شدم سرم دور میزد نمیتونستم راه برم رفتم جلو اینه رژم پخش شده بود ریملم ربخته بود موهام باز ولی یه تیشترت گشاد تنم بود تواتاق کوکبودم چشمم خورد به دیوار که پر عکسای من و خودش بود یعنی همش تو فکر من بود ...
رفتم پایین دیدم یه ابجو دستشه و خیلی عصبیه چشه ؟؟
ات : چیزی شده ؟
کوک : هه به به خانم بیدار شد
ات : شما اینجا چیکار میکنین ؟
( ته . بکهیون . الیور )
کوک : گفتم بیان تکلیف من و خودتو مشخص کنیم...
ات : چی شدهههه
کوک : معلومه اینقدر مست بودی هیچی یادت نمیاد
میخوام یع چیزایی رو مرور کنیم
یک گفتم رژ قرمز نزن
دو ارایش غلیظ نکن
سه لباس باز نپوش
و اخری تنها نروووو باررر ( عربده )
ته : جونگکوک !!
ات : یکی بگه چی شده ؟
کوک : ات اذیتم نکن رو مخم راه نرو عصبیم نکن چرا اینکارو باهام میکنی ؟؟
ات : من ... کاری کردم ؟
کوک : چنتا سوال ازت دارم !! بعدش هرجا میخوای بری برو
تو ... هنوزم اون حس قبل رو بهم داری ؟؟
ات ویو :
بدون جواب به سوالش رفتم تو اتاق خودم ارایشمو پاک کردم و موهامو شونه کردم بع حرفش فک کردم و به دیشب سعی کردم بفهمم چی شده !!
لایکک کن
کوک ویو :
دیگه صبرم تموم شدهه اخه چرا باید که یه عوضی رو ببوسه پاشدم رفتم سمتش
کوک : گمشو بیا بیرون
ات : ولم کن ... ددی نگا داره چیکار میکنه
کوک : گمشوووو ات
ات : عشقم یه چی بهش بگووو
* کوک اروم باش مسته
کوک : هاننن مسته نه بابا
* من میارمش تو برو
کوک : نمیخواد !!
* اونطوری که نمیاد جونگکوک خودم میارمش پیشت تو برو خونه
کوک : تو ماشین منتظرم ...
* هوفف باشه
ات : من باهات جایی نمیاممممم
* ات لج نکن بیا دیگه
کوک ویو :
تو ماشین نشستم تا الیرو بیارتش
ات خانوم پاره ای
که بالخره اوردش بغلش کرده بود انگاری خوابیده ات از بغل خوشش نمیاد ...
_ ساعت ۱۳:۰۰ _
_ خونه جونگکوک _
ات ویو :
با سردرد عجیبی بیدار شدم سرم دور میزد نمیتونستم راه برم رفتم جلو اینه رژم پخش شده بود ریملم ربخته بود موهام باز ولی یه تیشترت گشاد تنم بود تواتاق کوکبودم چشمم خورد به دیوار که پر عکسای من و خودش بود یعنی همش تو فکر من بود ...
رفتم پایین دیدم یه ابجو دستشه و خیلی عصبیه چشه ؟؟
ات : چیزی شده ؟
کوک : هه به به خانم بیدار شد
ات : شما اینجا چیکار میکنین ؟
( ته . بکهیون . الیور )
کوک : گفتم بیان تکلیف من و خودتو مشخص کنیم...
ات : چی شدهههه
کوک : معلومه اینقدر مست بودی هیچی یادت نمیاد
میخوام یع چیزایی رو مرور کنیم
یک گفتم رژ قرمز نزن
دو ارایش غلیظ نکن
سه لباس باز نپوش
و اخری تنها نروووو باررر ( عربده )
ته : جونگکوک !!
ات : یکی بگه چی شده ؟
کوک : ات اذیتم نکن رو مخم راه نرو عصبیم نکن چرا اینکارو باهام میکنی ؟؟
ات : من ... کاری کردم ؟
کوک : چنتا سوال ازت دارم !! بعدش هرجا میخوای بری برو
تو ... هنوزم اون حس قبل رو بهم داری ؟؟
ات ویو :
بدون جواب به سوالش رفتم تو اتاق خودم ارایشمو پاک کردم و موهامو شونه کردم بع حرفش فک کردم و به دیشب سعی کردم بفهمم چی شده !!
لایکک کن
۱۳.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.