Forever 17
Forever 17
ات ویو :
تو فکر دیشب بودم که چشمام گرم شد و خوابیدم
کوک ویو :
بچه ها رفتن بهشون گفتم که فردا برمیگردم کره سرم تو گوشیم بود که به ساعت نگاه کردم دیدم ات دوساعته بیرون نیومده نگران شدم حالش بد نشده باشه پاشدم رفتم بالا دیدم عینه یه جوجع گرفته خوابیده رفتم پتو بزارم روش که مچ دستمو گرفت داد زد
ات : عوضییییییی خیلی بدی من دیشب اون کارو از قصد نکردمممم بعد سرم داد میزنییی ازت بدم میاددددد ولی خب عاشقتم ....
کوک : داری تو خواب حرف میزنی ؟
ات : ....
کوک : مگه خودت دوست پسر نداری خانم کیم
ات : ....
کوک : منم دوست دارم
ات ویو :
احساس خفه شدن داشتم چشمامو باز کردم دیدم نو بغل کوکم جوری فشارم میده انگاره قراره برم جنگ
زدم به بازوش بیدار نشد
صدلش کردم بیدار نشد ترس تمام وجودمو برداشت
ات : کوکییی ( داد . گریه )
کوک : چیه ( خنده )
ات : عههههه ترسیدممم کرم داری
کوک : جون نگرانم شدی عشقم ؟
ات : ایش ولم کن بابا
کوک : فردا برمیگردیم کره وسایلتو جمع کن
ات : هه کی گفته من باهات میام
کوک : هه تو بمون من و الیور و بقیه برمیگردیم
ات : مگه الیور هم میخواد بیاد ؟؟
کوک : اره
ات : اخجونننننننن ( دویید از از اتاق رفت بیرون که صدای اقتادن اومد )
کوک : خوب شد واسه اومدن اون لا..شی خوشحالی میکنی همین میشه ؟؟؟
ات : آیییی
کوک : خوبی ؟
ات : اره ( بلند شد )
کوک : چه سگ جونی ای تو
ات : ووووووگگگگگ
کوک : بیا حرف دارم باهات !!!
ات : چیع ؟
کوک : ات من .... هنوزم دوست دارم نمیخوای منو ببخشی
ات : برو بابا هر بلایی بود سرم توردی بعد میگی دوسم داری زحمت کشیدی
کوک :......
لایک کن تا پارت بعد رو بزارم :)
ات ویو :
تو فکر دیشب بودم که چشمام گرم شد و خوابیدم
کوک ویو :
بچه ها رفتن بهشون گفتم که فردا برمیگردم کره سرم تو گوشیم بود که به ساعت نگاه کردم دیدم ات دوساعته بیرون نیومده نگران شدم حالش بد نشده باشه پاشدم رفتم بالا دیدم عینه یه جوجع گرفته خوابیده رفتم پتو بزارم روش که مچ دستمو گرفت داد زد
ات : عوضییییییی خیلی بدی من دیشب اون کارو از قصد نکردمممم بعد سرم داد میزنییی ازت بدم میاددددد ولی خب عاشقتم ....
کوک : داری تو خواب حرف میزنی ؟
ات : ....
کوک : مگه خودت دوست پسر نداری خانم کیم
ات : ....
کوک : منم دوست دارم
ات ویو :
احساس خفه شدن داشتم چشمامو باز کردم دیدم نو بغل کوکم جوری فشارم میده انگاره قراره برم جنگ
زدم به بازوش بیدار نشد
صدلش کردم بیدار نشد ترس تمام وجودمو برداشت
ات : کوکییی ( داد . گریه )
کوک : چیه ( خنده )
ات : عههههه ترسیدممم کرم داری
کوک : جون نگرانم شدی عشقم ؟
ات : ایش ولم کن بابا
کوک : فردا برمیگردیم کره وسایلتو جمع کن
ات : هه کی گفته من باهات میام
کوک : هه تو بمون من و الیور و بقیه برمیگردیم
ات : مگه الیور هم میخواد بیاد ؟؟
کوک : اره
ات : اخجونننننننن ( دویید از از اتاق رفت بیرون که صدای اقتادن اومد )
کوک : خوب شد واسه اومدن اون لا..شی خوشحالی میکنی همین میشه ؟؟؟
ات : آیییی
کوک : خوبی ؟
ات : اره ( بلند شد )
کوک : چه سگ جونی ای تو
ات : ووووووگگگگگ
کوک : بیا حرف دارم باهات !!!
ات : چیع ؟
کوک : ات من .... هنوزم دوست دارم نمیخوای منو ببخشی
ات : برو بابا هر بلایی بود سرم توردی بعد میگی دوسم داری زحمت کشیدی
کوک :......
لایک کن تا پارت بعد رو بزارم :)
۵.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.