تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
وقتی با هم میرید حموم (اینبار با دراکو )
از صبح با سگم توی باغچه بازی میکردیم و هم پنچه های اون گلی شده بود ام لباس من با خنده و بدون توجه به کثیف بودنمون به خونه رفتیم و وارد اتاق شدیم دراکو با دیدنمون اخمی کرد و گفت : لازم بود توی باغچه بازی کنید وقتی این همه جا واسه بازی هست
گفتم : آنقدر زد حال نباش دیگه تازه خودتم کاشکی میومدی
گفت : به جای پاهاتون نگاه کنید فقط
وقتی به عقب نگاه کردم رد پنجه های های پنی روی زمین مونده بود گفتم : آنقدر غر غر نکن پیشی برفی عوضش کلی بهمون خوش گذشت
پنی در کسری از ثانیه با همون پنجه های کثیفش دراکو رو تکیه قرار داد و رو دو پا وایساد و سریع برگشت سمت من به رد پنجه پنی که روی تی شرت سفید دراکو مونده بود خندیدم و گفتم : وقتی با ما نمیای بازی همین میشه دیگه حالا مجبوری مثل ما بیای حموم
اهی کشید و گفت : آخر سر از دست شما پیر میشم
گفتم: از دست ما که نه ولی از دست غر غر هات پیر میشی بابابزرگ
با پنی سریع به سمت حموم دویدیم و دراکو و هم پشتمون وارد شد دراکو گفت : که اینطور پس من بابا بزرگم؟
زبونم رو بیرون آوردم و گفتم : معلومه
دراکو با لبخند شیطانی گواشی که توی دستش قایم کرده بود رو بیرون آورد و کمی از انگشتش رو رنگی کرد و به دماغم زد رو به پنی گفتم: آماده ای بابا بزرگ رو اذیت کنیم ؟
پنی سریع رفت پیش دراکو که دراکو با خنده گفت : عزیزم دیدی پنی هم میخواد تو تیم من باشه
گفتم : باشه دو به یک ولی من یه برگ برنده دارم
دوش رو باز کردم و روشون گرفتم و با خنده گفتم : هیچ وقت منو دست کم نگیر بابا بزرگ
پنی به سمتم اومد که باعث شد لحظه ای حواسم پرت بشه دراکو دوش رو ازم گرفتم و روی سر خودم گرفتش و گفت : فعلا خودت منو دست کم گرفتی پرنسس کوچولو
با خنده گفتم : دستور میدم جفتتون رو به سیاهچاله ببرن این ای خبیث ها
دراکو با خنده گفت : فعلا گیر کردین پرنسس کسی شما رو نجات نمیده
پایان
احساس میکنم زیاد خوب نشده به هر حال اگه بد شد متاسفم
وقتی با هم میرید حموم (اینبار با دراکو )
از صبح با سگم توی باغچه بازی میکردیم و هم پنچه های اون گلی شده بود ام لباس من با خنده و بدون توجه به کثیف بودنمون به خونه رفتیم و وارد اتاق شدیم دراکو با دیدنمون اخمی کرد و گفت : لازم بود توی باغچه بازی کنید وقتی این همه جا واسه بازی هست
گفتم : آنقدر زد حال نباش دیگه تازه خودتم کاشکی میومدی
گفت : به جای پاهاتون نگاه کنید فقط
وقتی به عقب نگاه کردم رد پنجه های های پنی روی زمین مونده بود گفتم : آنقدر غر غر نکن پیشی برفی عوضش کلی بهمون خوش گذشت
پنی در کسری از ثانیه با همون پنجه های کثیفش دراکو رو تکیه قرار داد و رو دو پا وایساد و سریع برگشت سمت من به رد پنجه پنی که روی تی شرت سفید دراکو مونده بود خندیدم و گفتم : وقتی با ما نمیای بازی همین میشه دیگه حالا مجبوری مثل ما بیای حموم
اهی کشید و گفت : آخر سر از دست شما پیر میشم
گفتم: از دست ما که نه ولی از دست غر غر هات پیر میشی بابابزرگ
با پنی سریع به سمت حموم دویدیم و دراکو و هم پشتمون وارد شد دراکو گفت : که اینطور پس من بابا بزرگم؟
زبونم رو بیرون آوردم و گفتم : معلومه
دراکو با لبخند شیطانی گواشی که توی دستش قایم کرده بود رو بیرون آورد و کمی از انگشتش رو رنگی کرد و به دماغم زد رو به پنی گفتم: آماده ای بابا بزرگ رو اذیت کنیم ؟
پنی سریع رفت پیش دراکو که دراکو با خنده گفت : عزیزم دیدی پنی هم میخواد تو تیم من باشه
گفتم : باشه دو به یک ولی من یه برگ برنده دارم
دوش رو باز کردم و روشون گرفتم و با خنده گفتم : هیچ وقت منو دست کم نگیر بابا بزرگ
پنی به سمتم اومد که باعث شد لحظه ای حواسم پرت بشه دراکو دوش رو ازم گرفتم و روی سر خودم گرفتش و گفت : فعلا خودت منو دست کم گرفتی پرنسس کوچولو
با خنده گفتم : دستور میدم جفتتون رو به سیاهچاله ببرن این ای خبیث ها
دراکو با خنده گفت : فعلا گیر کردین پرنسس کسی شما رو نجات نمیده
پایان
احساس میکنم زیاد خوب نشده به هر حال اگه بد شد متاسفم
- ۴.۹k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط