سناریو بانگویی
سناریو بانگویی
دازای 🍁
کپی ممنوع ♥️ گزارش نه لطفا( منحرف نباشید) 🙂🙃
یک ماه از اومدنتون به یوکوهاما میگذره و عضو آژانس کاراگاهی شده بودید ( محبت شما کنترل رعد و برق ولی بگی نگی توی استفاده ازش افتضاحی )
کنیکیدا : ح/ا می تونی بری دنبال دازای معلوم نیست کدوم گوری رفته ؟ ( ح/ا اسم شماست ) 😡
شما : باشه کنیکیدا سان 🙂
..............................
دازای توی یه کوچه تاریک میبینی و میری متما بشی دازایه و بیاریش 😀
شما : اوه دازای سان !!!
دازای: تو اینجایی ح/ا !!😊
شما : بله ! کنیکیدا سان گفتن....
دازای : هی ح/ا . میدونستی خیلی دوست دارم بدونم چه مزه ای ؟!!!! 😈
شما : چی گفتی دازا....
یه دفه دازای پشتت ظاهر میشه و لباست ( نزدیک یقت منحرف نشو ) گاز میگیره ...
دازای : خونت خیلیی عالیه !!
شما : آخ !!...
دازای : پیش خودن نگهت میدارم...
دازای انقدر از خونت خورد که بی هوش شدی ....
_______________
اگه میخواین واسه خونآشام چویا رو بزارم همایت کنید 🥰
❤
دازای 🍁
کپی ممنوع ♥️ گزارش نه لطفا( منحرف نباشید) 🙂🙃
یک ماه از اومدنتون به یوکوهاما میگذره و عضو آژانس کاراگاهی شده بودید ( محبت شما کنترل رعد و برق ولی بگی نگی توی استفاده ازش افتضاحی )
کنیکیدا : ح/ا می تونی بری دنبال دازای معلوم نیست کدوم گوری رفته ؟ ( ح/ا اسم شماست ) 😡
شما : باشه کنیکیدا سان 🙂
..............................
دازای توی یه کوچه تاریک میبینی و میری متما بشی دازایه و بیاریش 😀
شما : اوه دازای سان !!!
دازای: تو اینجایی ح/ا !!😊
شما : بله ! کنیکیدا سان گفتن....
دازای : هی ح/ا . میدونستی خیلی دوست دارم بدونم چه مزه ای ؟!!!! 😈
شما : چی گفتی دازا....
یه دفه دازای پشتت ظاهر میشه و لباست ( نزدیک یقت منحرف نشو ) گاز میگیره ...
دازای : خونت خیلیی عالیه !!
شما : آخ !!...
دازای : پیش خودن نگهت میدارم...
دازای انقدر از خونت خورد که بی هوش شدی ....
_______________
اگه میخواین واسه خونآشام چویا رو بزارم همایت کنید 🥰
❤
۳۸۶
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.