مثلث مافیا:پارت ۱
مثلث مافیا:پارت ۱
نخواستم به این زودی بزارمش
از زبان ا/ت
مرتیکه اشغال راجب من چی فکر کرده
فکر کرده منم مثل دور بریاشم که برا پول هرزگی میکنن
رسیدم خونه رفتم توی خونم خونه ی کوچیکی بود ولی خیلی کیوت بود لباسمو عوض کرم و
رفتم سمت اشپز خونه دلم بد جوری دوکبوکی میخواست رفتم ببینم وسایلشو دارم یانه
لباسم رو دوباره پوشیدم و رفتم سمت فروشگاه ساعت تقریبا یک شب بود خیابون خیلی خلوت و تارک بود و باعث ترسم شد
موادی رو که خواستم خریدم داشتم بر میگشتم خونه فروسگاه با خونه خیلی فاصله داشت
خیلی گسنم بود تصمیم گرفتم از میان بور(نمدونم درست نوشتم یانه )
برم رفتم توی کوچه خیلی خیلی ترسناک بود
داشتم همینطوری میرفتم که قطره های خون روی زمین نظرمو جلب کرد دنبالش کردم رسیدم به ی کوچه بمب بست (اینم نمیدونم درست نوشتم یانه🤣🤣)
یه پسر افتاده بود زمینو کلی ازش خون رفته بود با لا سرش یه پسر خیلی خوشمل بود خیلیم ترسناک روی یه دستش کلی خالکوبی بود دکمه های لباسش
همه باز بودن غیر از دو سه تای اخرش که تتو روی سنشو به نمایش میزاشتم داشتم نگاه تتو های روی دستش نگاه میکردم یهو چشمم خورد به تفنگی که دستش بود
همون ثانیه گوشیم زنگ خورد صداشم تا اخر بالا بود سریع از توی کیفم در اوردمو خاموشش کردم خواستم بدوو م که.......
شرط پارت بعد
لایک: ۱۰ تا
کامنت :۵ تا
تا شرطا رو نرسونید پارت بعد رو نمیزارم زود برسونیش که خودمم ذوق دارم 💜💜
نخواستم به این زودی بزارمش
از زبان ا/ت
مرتیکه اشغال راجب من چی فکر کرده
فکر کرده منم مثل دور بریاشم که برا پول هرزگی میکنن
رسیدم خونه رفتم توی خونم خونه ی کوچیکی بود ولی خیلی کیوت بود لباسمو عوض کرم و
رفتم سمت اشپز خونه دلم بد جوری دوکبوکی میخواست رفتم ببینم وسایلشو دارم یانه
لباسم رو دوباره پوشیدم و رفتم سمت فروشگاه ساعت تقریبا یک شب بود خیابون خیلی خلوت و تارک بود و باعث ترسم شد
موادی رو که خواستم خریدم داشتم بر میگشتم خونه فروسگاه با خونه خیلی فاصله داشت
خیلی گسنم بود تصمیم گرفتم از میان بور(نمدونم درست نوشتم یانه )
برم رفتم توی کوچه خیلی خیلی ترسناک بود
داشتم همینطوری میرفتم که قطره های خون روی زمین نظرمو جلب کرد دنبالش کردم رسیدم به ی کوچه بمب بست (اینم نمیدونم درست نوشتم یانه🤣🤣)
یه پسر افتاده بود زمینو کلی ازش خون رفته بود با لا سرش یه پسر خیلی خوشمل بود خیلیم ترسناک روی یه دستش کلی خالکوبی بود دکمه های لباسش
همه باز بودن غیر از دو سه تای اخرش که تتو روی سنشو به نمایش میزاشتم داشتم نگاه تتو های روی دستش نگاه میکردم یهو چشمم خورد به تفنگی که دستش بود
همون ثانیه گوشیم زنگ خورد صداشم تا اخر بالا بود سریع از توی کیفم در اوردمو خاموشش کردم خواستم بدوو م که.......
شرط پارت بعد
لایک: ۱۰ تا
کامنت :۵ تا
تا شرطا رو نرسونید پارت بعد رو نمیزارم زود برسونیش که خودمم ذوق دارم 💜💜
۶۳.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.