p106
p106
سهیل-اینهمه مدت کجا بودی خوشگل خانم
تارا-درست حرف بزن
توشرکت من داری چه غلطی میکنی عوضی
سهیل-فکرمیکنی میزارم راحت ازدستم دربری
فکرمیکنی نمیدونم لوم دادی
تارا-اصلا برای لودادنت بود قبول کردم ازدواج کنم
باتوی حرومزاده
فقط برام سواله چطور قانون توی عوضی و نفرستاده سینه قبرستون
سهیل-بلاخره مایه باندیم راحت میشه دررفت
تارا-برو بیرون نیمخوام ببینمت
سهیل-هنوز تازه اومدم ازم پذیرایی نمیکنی
تارا-خیلی داشت رومغرم را میرفت
نمیدتونستم تحملش کنم کنترل دستم دست خودم نبود و بهش سیلی زدم
سهیل-چیکارمیکنی
تارا-کاریکه باید قبل تر میکردم
گمشو بیرون
دیگه نمیتونستم وایستدم رفتم سمت اسانسور سوار شدم سهیل بدو بدو داشت ازپله هامیرفت رفتم سمت اتاق
تانرسیده بود باعجله رفتم تو اتاق
علی-تاراباعجله اومد تو
چیشده
تارا-نفس نفس میزدم سهیل
علی-ازجام پاشدم در و بازکردم سهیل دیدم که داشت میومد سمت اتاق
رفتم سمت تارا
بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه
لب هامو گذاشتم رولباش و اروم بوسیدمش
سهیل دور بازکرد و بادیدنمون رفت بیرون ازش جدا شدم که بزور داشت نفس میکشید
خوبی
تارا-اره اب و میدی به من
علی-بیا
خوبی ممیخوای بریم دکتر
تارا-نبابا خوبم
فقط دویدم یهو نمیدونم چرا اینجوری شدم
رفتم سمت صندلی بشینم که
سرم گیج رفت
علی-داشت میوفتاد گرفتمش ....
#زخم_بازم«#علی_یاسینی#رماان
سهیل-اینهمه مدت کجا بودی خوشگل خانم
تارا-درست حرف بزن
توشرکت من داری چه غلطی میکنی عوضی
سهیل-فکرمیکنی میزارم راحت ازدستم دربری
فکرمیکنی نمیدونم لوم دادی
تارا-اصلا برای لودادنت بود قبول کردم ازدواج کنم
باتوی حرومزاده
فقط برام سواله چطور قانون توی عوضی و نفرستاده سینه قبرستون
سهیل-بلاخره مایه باندیم راحت میشه دررفت
تارا-برو بیرون نیمخوام ببینمت
سهیل-هنوز تازه اومدم ازم پذیرایی نمیکنی
تارا-خیلی داشت رومغرم را میرفت
نمیدتونستم تحملش کنم کنترل دستم دست خودم نبود و بهش سیلی زدم
سهیل-چیکارمیکنی
تارا-کاریکه باید قبل تر میکردم
گمشو بیرون
دیگه نمیتونستم وایستدم رفتم سمت اسانسور سوار شدم سهیل بدو بدو داشت ازپله هامیرفت رفتم سمت اتاق
تانرسیده بود باعجله رفتم تو اتاق
علی-تاراباعجله اومد تو
چیشده
تارا-نفس نفس میزدم سهیل
علی-ازجام پاشدم در و بازکردم سهیل دیدم که داشت میومد سمت اتاق
رفتم سمت تارا
بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه
لب هامو گذاشتم رولباش و اروم بوسیدمش
سهیل دور بازکرد و بادیدنمون رفت بیرون ازش جدا شدم که بزور داشت نفس میکشید
خوبی
تارا-اره اب و میدی به من
علی-بیا
خوبی ممیخوای بریم دکتر
تارا-نبابا خوبم
فقط دویدم یهو نمیدونم چرا اینجوری شدم
رفتم سمت صندلی بشینم که
سرم گیج رفت
علی-داشت میوفتاد گرفتمش ....
#زخم_بازم«#علی_یاسینی#رماان
۲.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.