همچین دستام میلرزید که نمیتونستم گوشمو دستم بگیرم و رو پا
همچین دستام میلرزید که نمیتونستم گوشمو دستم بگیرم و رو پاهام وایسم
هی با خودم میگفتم اخه این خواننده معروف چرا باید بیاد دنبال من که به عکاس ساده ام
میگفتم نکنه جلوش کوچیک بشم و ۰۰
همینطوری که داشتم باخودم مثل دیوانه ها حرف میزدم یهویی یه ماشین وایستاد جلوم و گفت شما تاکسی خواستین؟
منم که منتظر تاکسی نبودم ولی گفتم اره ، تا حامیم منو نرسونه
تا گفتم اره اقایی که تاکسی بود از ماشین پیاده شد و منو کشون کشون میبرد تو ماشین
هی جیغ میکشیدم تا منو نبرن ولی فایده ای نداشت
همش سعی داشت گوشیمو بگیره و منو ببره تو ماشین
انگار هم خدارو میخواست هم خرمارو
ولب خیلی جیغ زدم انقدر که دیگ صدام در نیومد
لباسام تیکه تیکه شدن از بس منو میکشید تو ماشین
که یهو از دور ماشین خوشگل و خوشتیپی بوق زنان اومد با سرعت زیاد
ماشینش شاسی بلند بودو رنگشم مشکی بود
اون حامیم بود ،🥲🤭
من که دیگ نای بلند شدن نداشتم با خوشحالی داد زدم : حاااامیییییییییی کمکم کننننننننن
و اشکم در اومد😣
حامیم بدو بدو اومد سمتم و پسره رو زد تا جایی که میتونست زدش منم یه گوشه خودمو به زور کشیدم و با همون لباسای پاره یه گوشه خودمو زدم به دیوار و تکیه دادم
پسره انقد ترسید که سوار شد و رفت
حامیم اومد سمتم گفت: حالت خوبه نادیا؟
من: آ۰ ۰ ۰اره خوبم ممنون حامی 🥲
حامی بدو بدو رفت سمت ماشینش و برام یه پتو اورد تا دورم بندازم بدنم دیده نشه چون لباسام پاره شده بود😔
حامی کمکم کرد و دستمو گرفت بلند شدم نمیدونم چیشد که سرم گیج رفت و یهویی نزدیک بود بیوفتم که حامی منو گرفت و افتادم تو بغلش
خیلی لحظه عاشقانه ای بود ،😍 من دوتا دستام رفت رو شونه های حامی و دوتا دستای حامی هم رفت دور کمرم خیلی لحظه عاشقانه ای بود🤩
خلاصه
اروم اروم رفتیم سمت ماشین و حامی منو سوار ماشین کرد ، باورم نمیشد که رفتم کنارش نشستم😁
وقتی ماشینو روشن کرد و راه افتادیم متوجه شدم که سمت موسسه آراد نمیره و داره میره سمت خیابان پیروزی
هی میگفتم خدایا حامی داره کجا میره ، که بعد از چند دقیقه متوجه شدم که داره میره سمت خونه مامان لیلا و بابا حمید 😱
هی با خودم میگفتم اخه این خواننده معروف چرا باید بیاد دنبال من که به عکاس ساده ام
میگفتم نکنه جلوش کوچیک بشم و ۰۰
همینطوری که داشتم باخودم مثل دیوانه ها حرف میزدم یهویی یه ماشین وایستاد جلوم و گفت شما تاکسی خواستین؟
منم که منتظر تاکسی نبودم ولی گفتم اره ، تا حامیم منو نرسونه
تا گفتم اره اقایی که تاکسی بود از ماشین پیاده شد و منو کشون کشون میبرد تو ماشین
هی جیغ میکشیدم تا منو نبرن ولی فایده ای نداشت
همش سعی داشت گوشیمو بگیره و منو ببره تو ماشین
انگار هم خدارو میخواست هم خرمارو
ولب خیلی جیغ زدم انقدر که دیگ صدام در نیومد
لباسام تیکه تیکه شدن از بس منو میکشید تو ماشین
که یهو از دور ماشین خوشگل و خوشتیپی بوق زنان اومد با سرعت زیاد
ماشینش شاسی بلند بودو رنگشم مشکی بود
اون حامیم بود ،🥲🤭
من که دیگ نای بلند شدن نداشتم با خوشحالی داد زدم : حاااامیییییییییی کمکم کننننننننن
و اشکم در اومد😣
حامیم بدو بدو اومد سمتم و پسره رو زد تا جایی که میتونست زدش منم یه گوشه خودمو به زور کشیدم و با همون لباسای پاره یه گوشه خودمو زدم به دیوار و تکیه دادم
پسره انقد ترسید که سوار شد و رفت
حامیم اومد سمتم گفت: حالت خوبه نادیا؟
من: آ۰ ۰ ۰اره خوبم ممنون حامی 🥲
حامی بدو بدو رفت سمت ماشینش و برام یه پتو اورد تا دورم بندازم بدنم دیده نشه چون لباسام پاره شده بود😔
حامی کمکم کرد و دستمو گرفت بلند شدم نمیدونم چیشد که سرم گیج رفت و یهویی نزدیک بود بیوفتم که حامی منو گرفت و افتادم تو بغلش
خیلی لحظه عاشقانه ای بود ،😍 من دوتا دستام رفت رو شونه های حامی و دوتا دستای حامی هم رفت دور کمرم خیلی لحظه عاشقانه ای بود🤩
خلاصه
اروم اروم رفتیم سمت ماشین و حامی منو سوار ماشین کرد ، باورم نمیشد که رفتم کنارش نشستم😁
وقتی ماشینو روشن کرد و راه افتادیم متوجه شدم که سمت موسسه آراد نمیره و داره میره سمت خیابان پیروزی
هی میگفتم خدایا حامی داره کجا میره ، که بعد از چند دقیقه متوجه شدم که داره میره سمت خونه مامان لیلا و بابا حمید 😱
- ۱.۱k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط